۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه

آقای یزدی! شما این وسط چکاره اید؟

آقای یزدی! شما این وسط چکاره اید؟
ابراهيم نبوي --- e.nabavi(at)roozonline.com
جناب آقای شیخ محمد یزدی!

در گفتگو با خبرگزاری فارس از شما سخنانی نقل شده است که اصلا نه در شان و اندازه شماست، نه به شما مربوط است. نه سوابق و لواحق شما اقتضا می کند در جایگاهی بنشینید که این سخنان را بگوئید، نه خودتان رطب ناخورده ای هستید که منع رطب می کنید. نه نماینده دولتید که اگر اطرافیان هاشمی رفسنجانی از سوی "رئیس دولت قبلی" متهم به دزدی مثلا صد میلیارد شد، شما از طرف همان رئیس جمهور و دوستانش متهم به دزدی ششصد میلیارد تومان هستید. اصلا شما چکاره ای که بیش از رژیم تجویز شده از سوی مقامات مسوول شکر میل می فرمائید؟
اول: گفته اید که " در حكومت اسلامي مشروعيت و مقبوليت با يكديگر متفاوت است و همراهي مردم، براي حكومت مشروعيت ايجاد نمي‌كند." و افزوده اید: " مشروعيت حاكميت در اسلام از طرف خداوند است و مقبوليت حاكميت با همراهي مردم است."
جناب یزدی!
اگر منظورتان از حکومت، حکومت اسلامی است، ظاهرا آدرس را اشتباه آمده اید، اینجا جمهوری اسلامی است و به گفته بنیانگذارش " میزان رای ملت است" نماینده وقتی انتخاب می شود که مردم به او رای بدهند و رئیس جمهور وقتی قانونی است که مردم مستقیما انتخابش کنند. حتی خود جمهوری اسلامی هم وقتی مشروعیت دارد که مردم به آن رای بدهند، وگرنه قطعا شخص آیت الله خمینی ضرورتی نمی دید که رفراندوم برگزار کند، خودش احمد و حسن و حسین و اکبر و تقی را جمع می کرد، پلم پولوم پیلیم می کردند، بالاخره یک حکومتی تشکیل می شد.
خود آیت الله خمینی هم وقتی رهبر شد که مردم گفتند " رهبر ما خمینی یه" وگرنه خداوند که نمی توانست ایشان را بردارد و بنشاند در جماران و بگویند ایناهاش، این رهبر شماست! اساسا مهم ترین شکل انتخاب رهبر در ایران یا هر جای دیگری انتخاب طبیعی رهبر است. مثلا فکر می کنید اگر ملت ایران همه جمع شوند و یک سال صبح تا شب داد بزنند که "رهبر ما خاتمی یه، یا رهبر ما هاشمی یه" مثلا شما چه غلطی می خواهید بکنید؟ فرضا صد تا یا دویست تا یا هزار تا( به اندازه وسع تان) آدم می کشید، بعد هم فرار می کنید می روید جزایر برمودا و از شرتان راحت می شود این ملت. این حکومتی که شما تعریفش را می کنید که مشروعیتش را خدا می دهد، هنوز ایجاد نشده، اگر آقای مصباح یزدی به شما گفته قرار است دو سال دیگر حکومت اسلامی ایجاد کنیم، شما عجله نکنید، فعلا خلبان حالش خوب نیست همه کار می تواند بکند جز این که ترتیب آن خانم را بدهد.
آقای شیخ محمد یزدی!
در سخنان تان فرموده اید که " آقای هاشمی در خطبه دوم موضوع بذر ترديد افشاندن را مطرح كردند كه بايد از ايشان پرسيد چه كسي براي اولين بار اين بذر را در جامعه گسترش داد." و افزودید: " قبل از انتخابات چه كسي نامه نوشت و گفت "آتش فتنه را دور سازيد " هنوز كه انتخابات آغاز نشده بود، آيا اين نامه بذر ترديد نبود. قبل از انتخابات چه كسي به مقام معظم رهبري نامه نوشت و در آن نامه اشاره كرده بود كه در خيابان‌ها آتش فتنه برپا شد و چنين و چنان خواهد شد؟ آيا اين بذر ترديد نبود كه در زمينه انتخابات افشانده شد؟ آيا خود هاشمي رفسنجاني با نامه بدون سلام خود بذر ترديد را نيفشانده است."
آقای یزدی! نامه ای که می فرمائید را که ما نخوانده ایم، رهبری خوانده است و احتمالا شما، و طبیعتا ملت ایران یک نامه سربسته را نخوانده در دلش تردیدی ایجاد نمی شود، پس اگر تردیدی ایجاد شده از جای دیگری بوده. اولا من به شما می گویم که اصلا مردم ایران به ذهن شان هم خطور نمی کرد که چنین تقلب بزرگی و چنین تخلف بی نظیری رخ بدهد، به همین دلیل اصلا کسی تردیدی نداشت که موسوی با آن همه حمایت انتخاب می شود و دلیل این همه بی سروسامانی از این است که کسی باورش نمی شود که یک دولت با همراهی شش آدم بی حیثیت شورای نگهبان رای مردم را بدزدد و با آن این همه هم پز بدهد. از اینها گذشته، کجای این تردیدها غلط بوده، ما عقل مان نمی رسید و خوش بین بودیم، ولی هاشمی رفسنجانی می دانست با چه مارمولک هایی طرف است و فهمیده بود چه می شود. و مگر نشد چیزی که ایشان گفته بود؟
ایشان گفت آتش فتنه را دور سازید، یعنی تقلب نکنید که مملکت به هم می ریزد، مگر مملکت به هم نریخت؟ ایشان قبل از انتخابات پیش بینی کرد که اگر تقلب کنید مردم به خیابان می ریزند و چنین و چنان خواهد شد. مگر همین نشد؟ چه انتظار دیگری داشتید، مردم که گفته بودند که " اگر تقلب بشه، ایران قیامت می شه" دولت هم که به عنوان متقلب اصلی از سه روز قبل آماده باش داده بود و در روز باشکوه انتخابات نیروی ضدشورش به خیابان آورده بود و اس ام اس را قطع کرده بود، پس دولت هم می دانست که مردم تحمل تقلب را نمی کنند. هاشمی رفسنجانی هم که در این چهل روز که مردم آمدند خیابان و کشته شدند، یک کلمه حرف نزد. اصلا خانه اش تحت محاصره و خودش در سکوت مطلق بود. انتظار داشتید چه اتفاقی بیفتد؟ اگر شما رای آورده بودید و وزارت کشور خاتمی اعلام می کرد موسوی رئیس جمهور است، شما آن وزارت کشور را سر خاتمی خراب نمی کردید؟
مگر سالها روضه نخوانده اید که مسلمان برای گرفتن حق اش تا مرز شهادت می رود؟ مگر ائمه شیعه بخاطر اینکه حکومت را بگیرند، جنگ نمی کردند؟ حالا مردم رای داده اند و دولت مال آنهاست، حق شان را بدهید. اگر امروز بدهید شعارشان آرام تر است، اگر بگذارید دو ماه دیگر بخواهید بدهید، باید بخش راست خشتک تان را از جزیره ابوموسی پیدا کنید، بخش چپش را از منطقه فریمان. شما چرا فکر می کنید مردم چنین شوخی های احمقانه ای را تحمل می کنند؟ از یک طرف می گوئید مردم حق جوی ایران و مردم شهید پرور ایران و از طرف دیگر انتظار دارید حق مردم را بخورید و مردم از حلقوم تان بیرون نکشند؟ این ملتی که ما می بینیم این حق را از حلقوم شما و رهبری و آن دکتر عقب مانده و آن سردار پهناور می کشند بیرون.
جناب آقای یزدی!
از هاشمی رفسنجانی پرسیدید شما چکاره اید که دستور آزادی زندانیان را می دهید؟ و در سخنان تان آورده اید که " هاشمي‌رفسنجاني در نماز جمعه پيشنهاد مي‌كند كه بازداشت‌شدگان حوادث انتخابات آزاد شوند، ايشان رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام هستند و بايد به مسائل در حيطه كارشان بپردازند، كار آزاد يا بازداشت‌كردن دستگيرشدگان بر عهده دستگاه قضايي است." و افزوده اید: " من به عنوان يك فرد از آقاي هاشمي رفسنجاني مي‌پرسم كه شما چه كاره هستيد كه مي‌گوييد دستگيرشدگان انتخابات بايد آزاد شوند، اگر خيرخواه مردم و نظام هستيد، بايد توجه كنيد كه در بررسي‌ پرونده اين افراد بايد دقت بيشتري شود."
آقای یزدی! من برایتان توضیح می دهم که هاشمی رفسنجانی چکاره مملکت است. ایشان رئیس شما هستند. در مجلس خبرگان که حق تعیین رهبر را دارد، ایشان بر اساس انتخابات خبرگان رئیس آن مجلس است و شما معاون ایشان هستید. در شورای تشخیص مصلحت نظام هم که شما یکی از اعضای ناچیز آن هستید، ایشان از همان روز ازل رئیس مجمع بوده است. حالا شما بفرمائید چکاره اید؟ اگر به آقای هاشمی ربطی ندارد که چون رئیس مجمع و بطریق اولی هماهنگ کننده قوه قضائیه و مجریه است، یک ربط کوچکی دارد که بگوید زندانیان را آزاد کنید، به شما به عنوان عضو شورای نگهبان که هیچ ربطی ندارد که بگوئید که زندانیان را مجازات کنند. آقای یزدی! شما عقل تان نمی رسد که مصلحت تان را تشخیص بدهید، این پیرمرد وقتی می گوید دستور آزادی را که نمی دهد، مصلحت شما را می گوید. به حرفش گوش کنید. اگر دست به زندانیان سیاسی بزنید یا زودتر آزادشان نکنید، این ملت خانه تان را روی سرتان خراب می کنند. یک خیرخواهی نصیحت تان کرده، چرا اینقدر خاکبازی می کنید، دل به کار بدهید، شما که از جوانی با مسائل قضائی آشنا هستید، بفهمید. آن میم را آن لام برد. این ملت ول بکن نیستند. اگر بموقع و با رافت و انسانی رفتار کنید، ممکن است بتوانید برگردید خانه قم و زندگی تان را بکنید، وگرنه پول لاستیک دنا هم بردنی نیست، سنت مصادره را خودتان بنا گذاشتید، یک ریال پول از این مملکت نمی توانید ببرید، و تازه ببرید، کجای دنیا جا دارید. شاه با آن رابطه نیکویش در جهان در حالی که در اکثر جاهای دنیا یک کاخ داشت، آخر کار با اسم مستعار در آمریکا عمل جراحی کرد. ظلم به مردم عواقب خوبی ندارد. چرا نمی بینید؟ چرا گوش تان صدای مردم را نمی شنود؟
جناب آقای یزدی!
اگر پای قضاوت به میان بیاید، بی تردید شما و پسرتان توسط همین رئیس جمهور و دوست پالیزدارش بیش از تمام خانواده هاشمی فساد مالی کردید. اگر هاشمی لقب سردار سازندگی دارد، شما ده سال رئیس قوه قضائیه ای بودید که آیت الله شاهرودی یک مجتهد مسلم که همه او را به فضل و کمال می شناسند و ترا نمی شناسند گفت که " ویران خانه ای" را از شما گرفته است. شما که نه کارتان را بلد بودید انجام دهید و جز ویرانی در قوه قضائیه کاری نکردید، نه نقشی در جامعه مدرسین دارید که هر روز از جانب آنان حرف می زنید و شکوه آنان را برمی انگیزید و روحانیت قم از دست دارو دسته شما می خواهد عازم نجف شود. نه کسی در قم قبول تان دارد، نه دنیای تان پاک است و نه کسی صلاحیت سیاسی برایتان قائل است، مردم هم که از شما بیزارند، شما چکاره ای؟ اصلا به شما چه که در کار بزرگان دخالت می کنید؟ یعنی کار مملکت به جایی رسیده که فقط شیخ محمد یزدی صاحب ویرانخانه قضایی مدافع رهبری است. با همین ریش می خواهید بروید تجریش؟ لااقل کسی به هاشمی جواب می داد که یک نقطه مثبت در پرونده اش بود. شما چه می گوئید؟
آقای یزدی!
این کشور آن کشوری نیست که با دستگیری صد نفر و اعدام بیست نفر بشود آن ویرانخانه ای که انتظارش را دارید. نه شما و نه فرزندتان که در جرائم مالی شما شریک اند، نمی توانید برای مدت زیادی روی این وضع حساب کنید. من به عنوان انسانی که عقل دارم به شما نصیحت می کنم، خطبه های نمازجمعه آقای هاشمی را ده بار گوش کنید و صد بار رونویسی کنید و سعی کنید خودتان را از این ویرانخانه ای که ساختید نجات دهید. وقتی که فردا برسد، ممکن است کارها براحتی امروز نباشد. شما باید بفهمید، وقتی هاشمی آن خطبه را می خواند و از این همه عقلای مملکت یکی شان هم علیه او حرف نمی زند و فقط شما حرف می زنی، یعنی اوضاع بیش از این حرف ها خراب است. قاچ زین را بچسبید که سواری پیشکشتان وگرنه ناچار می شوم به همان لقبی صدایتان کنم که در قم پیش از انقلاب صدایتان می کردند و هنوز هم قدیمی ها به همان اسم صدایتان می کنم اما من خوشم نمی آید به ضعف جسمانی کسی اشاره کنم .
ابراهیم نبوی
26 تیرماه 1388

هشت معجزه یا معجزه عدد هشت

یکشنبه ۲۸ تير ۱۳۸۸
هشت معجزه
ابراهيم نبوي
e.nabavi(at)roozonline.com

هشت معجزه احمدی نژاد که پیامبران بزرگ الهی نداشتند

عصای موسی: حضرت موسی عصا را به اژدها تبدیل می کرد و به مردم کمک می کرد، حضرت محمود باتوم را به نیروی ضد شورش تبدیل می کند و به جان مردم می اندازد.
کشتی نوح: حضرت نوح در کشتی اش همه جور جانوری را نگه می داشت، حضرت محمود در کابینه اش همه جور جانوری را نگه می دارد.
دم عیسی: حضرت عیسی مرده ها را زنده می کرد، حضرت محمود در یک ماه ظهورش در دوره جدید صد زنده را مرده کرده است.
زبان سلیمان: حضرت سلیمان با هر حیوانی می توانست به هر زبانی حرف بزند، حضرت محمود با هیچ آدمی هم نمی تواند حرف بزند.
جمال یوسف: حضرت یوسف آنقدر زیبا بود که هر وقت زنان او را می دیدند به او خیره می شدند و دستشان را می بریدند، حضرت محمود طوری است که تا تصویرش پخش می شود، زنان می گویند خاموش کن مرده شور اون قیافه نکبتت رو ببره
کتاب آسمانی: معجزه حضرت محمد کتاب آسمانی بود که بر وی نازل شد، معجزه حضرت محمود کتاب " معجزه هزاره سوم" بود که بر فاطی الهام شد.
مرغ ابراهیم: معجزه حضرت ابراهیم این بود که چهار مرغ مرده را زنده کرد، معجزه حضرت محمود این بود که در چهار سال کاری کرد قیمت مرغ سه برابر بشود.
شق القمر: یکی از معجزات حضرت محمد این بود که کره ماه را در عربستان به دو نیمه کرد و در حقیقت شق القمر کرد، معجزه حضرت محمود این بود که در نیویورک دور خودش هاله نور دید.
نقل از کتاب قصص الائمه الکفر، فصل محمود پیامبر، صفحه 234

یازده قسمت از بدن آیت الله خامنه ای که به آن نیازی ندارد

گوش: رهبری نیاز به گوش ندارد، چون افرادی که با او حرف می زنند، همان چیزهایی را می گویند که خودش گفته است، به همین دلیل اصلا نیازی به شنیدن آنچه گفته است، ندارد.
چشم: به گفته پزشکان رهبری نیاز به چشم هم ندارد، چون دشمنانی را که وجود ندارند و شبیخون کرده اند از ده هزار کیلومتری می بیند.
دست: رهبری نیاز به دست ندارد، چون همه جا دست دارد، و مشکلی هم احساس نمی کند.
معده: به گفته پزشکان رهبری نیاز به معده ندارد، چون اگر داشته باشد، ممکن است گرسنه اش بشود و یادش بیفتد که مردم گرسنه اند، به همین دلیل اصلا نیازی به آن ندارد.
دماغ: به گفته پزشکان دماغ یا برای احساس کردن بوی خطر است، که رهبری اصلا این بو را احساس نمی کند، یا برای نگه داشتن عینک است که عینک به درد کسی می خورد که بخواهد از چشمش استفاده کند، که ایشان بدون عینک هم در جریان همه چیز هست.
سایر انگشت ها: اصولا به گفته پزشکان سایر انگشت ها( بجز انگشت اشاره) یا برای گرفتن چیزی است یا برای دادن چیزی به کسی، ایشان که همه چیزها را گرفته، چیزی هم نمی خواهد بدهد، می ماند یک انگشت اشاره که هر وقت بلندش می کند، بیست تا روزنامه نگار می افتند زندان.
پا: انسان شناسان معتقدند عضوی به نام پا برای رفتن است، وقتی همه چیز پیش شما بیاید، نیازی به رفتن ندارید.
ابرو: ابرو یک عضو در صورت است که معمولا یا برای خوشگلی است یا برای حفظ امنیت نظام، وقتی کسی نتواند بگوید بالای چشم آقا ابروست، و اگر بگوید باید برود زندان یا حداقل سه هزار کیلومتر فاصله بگیرد، ابرو به درد آقا نمی خورد.
خال لب: رهبری به خال لب دوست گرفتار نمی شود، برخلاف رهبر سابق( آیت الله خمینی که به خال لب دوستش گرفتار شد) ایشان یک خصوصیتی دارد که هر کس به او توجه کند، در هر حال گرفتار می شود، به همین دلیل نیازی به خال لب ندارد.
سیستم عصبی: سیستم عصبی برای نشان دادن واکنش است، مثلا شما دارید سقوط می کنید، سیستم عصبی به شما هشدار می دهد، یا در یک سطح شیب دار بطرف پائین هستید، سیستم عصبی به شما می گوید که دارید پائین می روید، یا شب ها صدای مرگ بر دیکتاتور می شنوید، سیستم عصبی به شما می گوید باید زودتر یک کاری بکنید. به گفته پزشکان معالج رهبری این سیستم مدتهاست از بین رفته است.
غدد اشکی: معمولا غدد اشکی در انسان این خاصیت را دارد که وقتی اشک تولید می کند، انسان آرام و معتدل می شود، در رهبری هر وقت اشک تولید می شود، مثل هجده تیر 78 یا بیست و پنجم خرداد 88 یک روز بعد تعداد زیادی ادم یا زندانی یک مجروح می شوند، به نظر می رسد بخش فریاد حنجره ایشان با غدد اشکی کارکردش تغییر کرده، به همین دلیل وجود آن غیر ضروری است.
نقل از کتاب طب الکبیر اثر محمد سرورالدین از دانشگاه آکسفورد، صص 220-228

هشت مساله اساسی در سقوط هواپیمای کاسپین

سقوط هواپیما یا تصادف اتومبیل مثل فوتبال مستقیما با وضع سیاسی کشور رابطه دارد، هفته گذشته در جریان پرواز هواپیمای فوکر در مسیر تهران ایروان 152 نفر کشته شدند، یکی از کارشناسان کاسپین گفته است که در این شرکت هواپیمایی همه می دانستند این هواپیما نقص فنی دارد و نباید پرواز کند، اما مثل خیلی چیزهای دیگر پرواز کرد و مثل خیلی چیزهای دیگر در مملکت ما سقوط کرد، بیایید ببینیم چه چیزهایی در مملکت ایراد دارد که ملت ما یا دائم در سقوط هواپیما کشته می شوند، یا تصادف رانندگی یا درگیری خیابانی
اول: رهبری، خودش معلول یک حادثه است و از نظر آناتومی اشکال فنی دارد و برای پرواز مناسب نیست.
دوم: رئیس جمهور رادارش کار نمی کند، یا هاله نور می بیند، یا تصور می کند با پیغمبر حرف می زند، یا از نظر محاسبات و فنی ایراد دارد، اصلا چنین موجودی برای امر پیچیده ای مثل پرواز مناسب نیست.
سوم: فرمانده ارتش، خودش بطور طبیعی 150 کیلو اضافه بار دارد و اگر سوار هواپیمای سالم هم بشود، آن هواپیما دچار نقص فنی خواهد شد.
چهارم: فرمانده نیروی هوایی، مهم ترین فرماندهان نیروی هوایی ایران به دلیل سقوط هواپیما کشته شده اند.
پنجم: مسوول سازمان هواپیمایی و زارت راه و ترابری، تقریبا همه مسوولان وزارت راه و سازمان هواپیمایی کشوری خودشان در سقوط هواپیما کشته شده اند، چه انتظاری از مردم عادی داریم؟
ششم: قطار باربری، پنج شش سال قبل یک قطار باربری که ده نفر خدمه داشت تصادف کرد و 350 نفر در این تصادف کشته شدند. پس مشکل از هواپیما هم نیست.
هفتم: ماشین های سواری، هر سال در ایران ما رکورددار بیشترین تصادف هستیم و به اندازه یک جنگ یا ده انقلاب هر سال قربانی تصادف می دهیم، سالانه 35 هزار نفر در تصادفات جاده ای می میرند.
هشتم: راهپیمایی سکوت: یک ماه قبل در تهران سه میلیون نفر در سکوت راهپیمایی کردند، آنها حتی شعار هم نمی دادند، نمی دویدند و با هم حرف نمی زدند، فقط راه می رفتند. در نتیجه هزار نفر زندانی و صد نفر کشته شدند.
نتیجه گیری اخلاقی: یک عکس احمدی نژاد، عکس خامنه ای، عکس شاهرودی، عکس لاریجانی و عکس مرتضوی را داخل هر وسیله نقلیه ای بگذارید قطعا تصادف می کند. ربطی به سرنوشت هم ندارد.

نامه علی کاظمینی به رهبری حکومت اسلامی

نامه علی کاظمینی به رهبری حکومت اسلامی

بسمه تعالی
رهبر محترم جمهوری [حکومت] اسلامی
باسلام

من علی کاظمینی هستم،76 ساله خداوند تبارک تعالی 2 پسر به من عطا نمود که آنها را حسن و حسین نامگذاری کردم حسن 22 ساله به ندای رهبرانی که یکی از آنها حضرتعالی هستید روز 17 شهریور 57 به میدان ژاله رفت تا بهمراه سایر همفکرانش بر علیه رژیم شاه تظاهرات کند. در تجمعی که برای آن مجوز نداده بودند حاضر شد و عوامل سفاک شاه به ادعای آنکه تجمع غیرقانونی است با جمعیت برخورد کرد و حسن شهید شد. تا چند روز قبل، شاه را عامل ریختن خون فرزندم می دانستم.

دانشگاه تهران پس از 30 سال پیشرفت

چند روز قبل نوه 19 ساله ام، پسر حسین که پدرش او را به یاد عموی شهیدش حسن نام گذاشته بود، به ندای رهبرانی به خیابان انقلاب رفت تا بهمراه همفکرانش بر علیه حقی که از کف داده بود، تظاهرات کند. در تجمعی که برای آن مجوز نداده بودند حاضر شد و عواملی به ادعای آنکه تجمع غیر قانونی است باجمعیت حاضر برخورد کرد و حسن دیگر به خانه برنگشت .حال که شما فرموده اید مسبب خونهای ریخته شده دعوت کنندگان مردم به خیابان ها هستند باید گفت: رهبر محترم کشور، قبول فرمائید که یک بام و دو هوا نمی شود اگرخونخواهی از دعوت کننده تظاهرات صحیح باشد، پس من بایستی خونخواهی پسرم که در 17 شهریور 57 خونش ریخته شد را از امام مطالبه کنم و اگر خونخواهی از سردمداران حکومتی که به مخالفین خود حتی اجازه ابراز مخالفت در یک تظاهرات آرام را هم نمی دهند، صحیح باشد، پس خونخواهی نوه 19 ساله ام از شما فقط معنی میدهد و لاغیر.

بیست و دوم تیر ماه 88-کاظمینی

بسیج لشگر مخلص خدا بود

بسیج لشکر مخلص خدا

بسیجی کتک میزند
بسیجی نماز جمعه را به خون میکشد

مشاهدات تکان‌دهنده‌ی یک پزشک از شنبه‌ی خونین

مشاهدات تکان‌دهنده‌ی یک پزشک از شنبه‌ی خونین

چهار هفته از روزی که سبزپوشان و سبزاندیشان تهرانی، قربانی قهر و سرکوب وحشیانه‌ی نیروهای لباس شخصی، انتظامی و شبه نظامی شدند، می‌گذرد. آن روز چهره‌ی سبزها، سرخ شد و در تمام این چهار هفته، زخم‌های آن روز هنوز پیکر جنبش سبز را جریحه‌دار نگه داشته است.
به گزارش سایت موج سبز آزادی، یکی از پزشکان شجاع تهرانی که ترجیح داده خود را «پزشک گمنام» معرفی کند، گزارشی را به دست ما رسانده که حاوی اطلاعات تکان‌دهنده‌ای درباره فجایع صورت گرفته در روز شنبه سی‌ام خرداد ماه است. اگرچه بررسی و ارزیابی صحت جزئیات این گزارش در شرایط امنیتی فعلی ممکن نیست، ولی در مجموع با توجه به همخوانی کلیات این گزارش با شواهد دیگر، می‌توان به آن اعتماد کرد.متن ارسالی را به طور کامل و بدون هیچ جرح و تعدیلی، و تنها با اندکی تغییر برای پیراستگی و ویراستگی متن، به خوانندگان «موج سبز آزادی» ارائه می‌کنیم.
من پزشکی هستم که خوشبختانه یا متأسفانه شاهد عینی فجایع تکان‌دهنده و وحشتناک شنبه‌ی خونین 30 خرداد از نزدیک بوده‌ام.
تاکنون به دلایل مختلف نخواسته‌ام یا نتوانسته‌ام گوشه‌ای از حقیقت فجایعی را که به چشم خود دیده‌ام، نقل کنم. ولی اینک تصمیم گرفته‌ام، ولو به هر قیمت، پس از گذشت چند هفته، گوشه‌ای از فجایع تلخی را که خود شاهد آن بوده‌ام، برای همه‌ی هموطنانی که زخم آن روز بر روحشان جاری است، حکایت کنم. باشد که گفتن حقیقت از بار فشاری که این روزها بر من وارد شده، بکاهد و نیز ادای دینی باشد بر آن مظلومان حق‌خواهی که در آخرین لحظات حیات دنیوی آنان، اینجانب تک و تنها بر بالینشان بوده ام و در حالی که چشمانم در نگاهشان گره خورده بود، جان به جان‌آفرین تسلیم کردند. باشد که در تاریخ این دیار مظلوم ثبت گردد، و اگر فرصتی بود و عمری، همه را با ذکر جزئیات در دفتری گرد خواهم آورد تا آیندگان بخوانند و عبرت بگیرند. ولی هم‌اینک در این فرصت به همین مقدار یادآوری آن روز خونین بسنده می‌کنم.
من هم مانند بسیاری از شما شاهد جنایات فجیع و جاهلانه برادران بسیجی بوده‌ام. من یک پزشک هستم و شخصا از داخل آمبولانس شاهد بودم که در مقابل ایستگاه متروی نواب، از پشت‌بام مسجد لولاگر چند نفر بسیجی با اسلحه کلاشینکف و ژ3 بصورت مستقیم به مردم تیراندازی می‌کردند و خود شخصا دیدم مغز پسری جوان را که روی سکوهای سیاه‌رنگ مقابل مترو پخش شده بود. آیا باز هم از جنایات بسیجیان بگویم؟
من خود شخصا از داخل بیمارستان امام خمینی و از پشت نرده‌ها دیدم که - در حالی که در همه‌جای دنیا گلوله‌های گاز اشک‌آور هوایی یا منحنی زده می‌شود - در اینجا در میدان توحید و در فاصله چند متری من، جوانی در اثر اصابت مستقیم و هدف‌گیری شده‌ی گلوله بزرگ و داغ گاز اشک‌آور و اصابت آن به گردنش، خون از گلویش فواره زد و درجا بر روی زمین افتاد و کشته شد.
من خود در خیابان جمالزاده از داخل یک آمبولانس شاهد بودم که بسیجی‌های موتورسوار چگونه با زنجیرهایی که در دست داشتند، از پشت بر کمر پسران و دختران می‌زدند، و دیدم که چگونه دختری پس از ضربه‌ی شدید و وحشیانه‌ی زنجیر یک بسیجی موتورسوار بر کمرش، از شدت درد ناله‌ای سر داد و با صورت بر روی آسفالت افتاد.
من شخصا شاهد بودم که در تقاطع خیابان کارگر شمالی و بلوار کشاورز، مقابل کیوسک نیروی انتظامی، ون‌های سفیدرنگ سپاه با پلاک شخصی توقف می‌کردند و دستگیرشدگان را یک به یک بی‌هیچ دلیلی از آنها پایین می‌آوردند و در اختیار 50 نفر بسیجی که در آنجا تونل وحشت! تشکیل داده بودند، می‌گذاشتند تا از تونل باتوم، چماق، زنجیر و فحش‌های برادران عبور کند، و سپس پیکر خون‌آلود و نیمه‌جان وی را دوباره به داخل ماشین می‌انداختند و سپس نفر بعدی... و فردا که از آنجا عبور می‌کردم، هنوز سنگفرش آنجا خون‌آلود بود.
من خود یک بسیجی را دیدم که لابد به علت خوردن موتورش به مردم! مجروح شده بود و او را به بیمارستان آورده بودند. وقتی به چفیه‌ی دور کمر وی دقت کردم، متوجه شدم که در زیر این چفیه یک قمه‌ی بزرگ پنهان شده است! خدایا چه می‌بینم، چفیه و قمه؟! قمه و بسیجی؟! و وقتی از او پرسیدم بچه‌ی کجایی، گفت که ما از طرف سپاه شهرری (سپاه جنوب تهران) اعزام شده‌ایم! خدایا اعزام برای کدام نبرد و مقابله با چه کسی؟!
شاید هیچ کس دیگر نداند که کشتگان این روز و یا شهدای خونین‌بدن این روز خدا، نه [آن‌طور که فرمانده‌ی نیروی انتظامی گفته است] 20 نفر، بلکه حداقل چندین برابر این تعداد بوده‌اند. به گونه‌ای که فقط در بیمارستان امام خمینی 22 نفر از مجروحین ورودی در 24 ساعت اولیه به سردخانه منتقل شدند؛ یا در بیمارستان رسول اکرم (ستارخان) 16 نفر از جمله دو کودک 4 و 9 ساله! (می‌توانید صحتش را از دانشجویان پزشکی این بیمارستان سؤال کنید) و یا در بیمارستان شریعتی 9 نفر. این در حالی است که حداقل نیمی از کشته‌ها و مجروحین به بیمارستان بقیة‌الله سپاه و ولیعصر ناجا منتقل شده‌اند.
و دست آخر اینکه بنابر اطلاع یک دوست معتبر در پزشکی قانونی، تا این زمان، حداقل 140 نفر در شنبه خونین 30 خرداد تاوان آزادی‌خواهی خود و ملت خود را پس داده‌اند. تازه این در شرایطی است که بسیاری از آنها روزهای بعد به خیل شهدا پیوستند؛ از جمله زن جوان باردار سه ماهه‌ای که باتوم برقی آن‌چنان با شدت بر سرش خورده بود که دچار ضربه مغزی شده بود و پس از یک هفته در کما بودن، در نهایت به همراه جنین خود به حق پیوست. ظاهرا ضارب بسیجی وی از روی موتور، به جای فرد دیگری، وی را مضروب ساخته بود، و تازه بعضی از مردم فکر می‌کنند که کشته‌شدگان فقط ندا و چند نفری هستند که از پشت دوربین‌ها دیده شده‌اند و جنایت‌ها فقط همان‌ها بوده است که در صفحه‌های تلویزیون‌ها و اینترنت دیده‌اند!
هرگز، هرگز! جنایات آن چند هزار متأسفانه برادر غافل بسیجی که از روز جمعه از شهرستان‌های مختلف با اتوبوس به تهران آمده بودند و پس از تحریک احساسی و بی‌منطق در نماز جمعه، آن‌چنان شدند که در روز شنبه آن‌گونه با خواهران و برادران خود رفتار کردند. نکته جالب اینکه گروهی از مضروبین، خود بسیجی‌هایی بودند که تنها جرمشان برای باتوم خوردن از گروهی دیگر از بسیج، داشتن چفیه و دستار سبزشان بوده است! و هرگز از یاد نمی‌برم صحنه‌ای که یکی از همین بسیجی‌های سبز در روی تخت اورژانس، کارت بسیجی فعال خود را درآورد و در برابر دیدگان ما و دیگران پاره پاره کرد و بر بسیجی بودن خود لعنت فرستاد!
آری، این است عاقبت حکمرانی جهالت و بی‌خردی و تعصب کور بر یک مملکت: برادر علیه برادر، بسیجی علیه ملت، بسیجی علیه بسیجی! و هرگز و تا آخر عمر از یاد نمی‌برم آن لحظه‌ای را که در نیمه‌های شب بر سر بالین جوان خوش‌سیمایی که محاسن کوتاهی داشت و دستبند سبز به دست گره زده بود و در اثر شلیک مستقیم گلوله، کبد و طحالش از بین رفته بود و در حالی که بر روی یک برانکارد در محوطه اورژانس بیمارستان امام قرار گرفته بود (چون نه تختی وجود داشت و نه حتی فضایی خالی) و قبل از آنکه من و دوست دیگری CPR (احیاء) بی‌حاصلی برای او انجام دادیم، در آخرین لحظات با لبخند و در حالی که به نقطه‌ای خیره شده بود، آرام سه بار گفت : یا حسین، یا حسین، یا حسین ... و سپس جان به جان‌آفرین تسلیم کرد.
عمق جنایتی که من دیدم، آن‌قدر فجیع بوده که هیچ‌گاه به ذهن شما نیز خطور نخواهد کرد، و اینکه چگونه تعدادی از دستگیرشدگان را آن‌چنان در زیر شکنجه مورد مهرورزی قرار داده بودند که دو روز بعد جنازه‌ی آنها را به سردخانه بیمارستان امام آوردند و از آنجا به پزشکی قانونی و از آنجا به سردخانه‌ی میوه و تره‌بار جنوب تهران! و هرگز هیچ‌کس جز ما عمق این فاجعه را نفهمیده است و نخواهد فهمید، چرا که هرگز آنها را به سردخانه متروک میدان بهمن تهران و یکی دو سردخانه دیگر در همان حوالی راه نخواهند داد ...
الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم
پزشک گمنام تهران 25 تیرماه

۱۳۸۸ تیر ۲۷, شنبه

ماجرای ناروشن یک قتل جنازه ی سوخته ترانه ی موسوی در حوالی قزوین



ماجرای ناروشن یک قتل جنازه ی سوخته ترانه ی موسوی در حوالی قزوین
• قتل ترانه ی موسوی همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. اخیرا اطلاعات تازه ای در مورد این قتل منتشر شده است ...
اخبار روز: http://akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=22505پنج‌شنبه ۲۵ تير ۱٣٨٨ - ۱۶ ژوئيه ۲۰۰۹


قتل ترانه ی موسوی همچنان در هاله ای از ابهام قرار دارد. وبلاگ «زیرزمین» اخیرا اطلاعات تازه ای را در مورد قتل وی منتشر کرده است:
دوستان ترانه موسوی، از بازداشت‌شدگان هفتم تیر در درگیری‌های مسجد قبا، گفته اند که خانواده‌ی وی از یافتن جنازه‌ی سوخته‌ی ترانه در حومه‌ی قزوین خبر داده‌اند.یکی از دوستان ترانه موسوی دیروز برای پیگیری وضع ترانه با منزل پدری او تماس گرفت و با خبر مرگ ترانه و یافتن جنازه سوخته‌اش ـ بین کرج و قزوین ـ مواجه شد.
خانواده ترانه از بازگویی مکان و زمان تشییع جنازه وی خودداری کردند و گفتند نمی توانند توضیحات بیشتری دهند. پس از پیگیری ها و تماس های مکرر دوستان ترانه با منزل وی، خانواده موسوی از آنان خواستند که دیگر تماس نگیرند و در برابر سخن یکی از دوستان ترانه که گفته بود خانواده او باید نوع مرگش را به جامعه اطلاع دهند و به رسانه ها بگویند که ترانه دستگیر شده و پس از دستگیری به این سرنوشت دچار شده است شنیده بودند که ما صلاح کار خود را بهتر از شما می دانیم و نمی خواهیم در تشییع جنازه اش کسی حضور داشته باشد.
ترانه موسوی به گفته یکی از دوستانش - که نمی خواهد نامش فاش شود - روز هفتم تیر در حوالی تقاطع میرداماد و خیابان شریعتی کلاس آرایشگری داشته است. او اتومبیل خود را در یکی از خیابان های فرعی بین حسینه ارشاد و میرداماد، پارک می کند و پس از دیدن تجمع مردم در خیابان قبا و اطراف حسینه ارشاد با یکی از دوستان خود تماس می گیرد و به او می گوید که پیش از رفتن به آرایشگاه بهتر است سری به مسجد قبا بزنند و با دوست خود در نزدیکی مسجد قبا قرار می‌گذارد. وی که به گفته دوستش مانتوی سبز به تن و شالی سبز به سر داشته است درحالیکه در خیابان شریعتی منتظر یکی از دوستان خود بوده است از سوی مأموران حکومتی دستگیر می شود و در هنگام دستگیری، دوست وی که به محل قرار نزدیک می‌شده از دور وی را می بیند. ترانه را سوار به ونی می‌برند. شواهد دستگیری ترانه به همین جا ختم نمی شود و چند نفر از دستگیرشدگان واقعه مسجد قبا در تماس هایی با خانواده‌ی وی، خبر دستگیری اش را به آنان اطلاع می دهند. ترانه موسوی در زمان دستگیری شماره منزل و یکی از دوستانش را به چند نفر از دستگیرشدگان می دهد و از آنان می‌خواهد در صورت آزادی با خانواده اش تماس گرفته و خبر دستگیری اش را به آنان اطلاع دهند. کسانی که در آن روز همراه با ترانه به ساختمانی در حوالی پاسداران منتقل می ‌شوند گفته اند که او مدام گریه می کرده و می گفته است نه برای تجمع که برای شرکت در کلاس آرایشگری در آن محل حضور داشته است. اما برخی از دوستانش خبر داده اند که ترانه در راهپیمایی های مسالمت آمیز روزهای ۲۵، ۲۶ و ۲۷ خرداد شرکت داشته است و حتا پیش از انتخابات نیز با حضور در زنجیره سبز، حمایت خود را از اصلاحات و آزادی در ایران ابراز می کرده است.به گفته یکی از دوستان ترانه، پس از دو هفته از دستگیری او، فردی ناشناس با منزلش تماس گرفته و به مادر ترانه خبر بستری بودن وی را در بیمارستان امام خمینی کرج می دهد. این ناشناس به مادر ترانه می گوید که مردم دخترش را پس از تصادف، به آن بیمارستان رسانده اند. مادر ترانه به ناشناس می گوید برخی تماس گرفته اند و ترانه را در درگیری های مسجد قبا و در بازداشگاه دیده اند اما ناشناس می گوید ترانه ربطی به حادثه مسجد قبا ندارد و احتمالن قضیه اش ناموسی ست؛ چراکه می خواسته با شلنگ سرم خودش را حلق آویز کند. او پارگی رحم و مقعد را نیز دلیل بستری شدن ترانه ذکر می کند. خانواده ترانه به آن بیمارستان مراجعه می کنند اما مسوولان بیمارستان بستری شدن ترانه موسوی را تکذیب می کنند و تنها یکی از پرسنل می گوید که دختری را با موهای بافته شده دیده است که چند نفر با ظاهری به گفته او «حزب اللهی» بیهوش می آورند و بیهوش می برند.جملاتی که این ناشناس در مکالمه تلفنی با مادر ترانه بیان می کند نشان می دهد که ماموران وزارت اطلاعات و لباس شخصی ها می خواسته اند ذهن خانواده ترانه را از سیاسی بودن قضیه منحرف کنند و به آنان بقبولانند که دخترشان از نظر اخلاقی مشکلاتی داشته است تا خانواده نیز پس از شنیدن خبر مرگ فرزندشان، از پیگیری و پی جویی درباره چند و چون مرگ وی خودداری کنند.

ممانعت خانواده ترانه موسوی از دادن اطلاعات درباره تشییع پیکر وی و چگونگی درگذشتش عجیب به نظر نمی رسد؛ چراکه تمامی خانواده های قربانیان حوادث اخیر از سوی حکومت و وزارت اطلاعات تهدید می شوند و به آنان گفته می شود در صورتی که تشییع پیکر عزیزانشان و مراسم کفن و دفن و ختم آنان با حضور مردم و با شیون و ناله برگزار شود مشکل حاد دیگری برای یکی دیگر از عزیزانشان اتفاق خواهد افتاد.

ترانه موسوی اکنون تنها به خانواده اش تعلق ندارد و متعلق به همه ایرانیان است؛ بنابراین پیگیری وضعیت او و چگونگی درگذشتش وظیفه تک تک ماست. این که من نمی توانم با نام خود این اخبار را منتشر کنم؛ این که دوست ترانه نمی تواند نامش را بگوید؛ این که خانواده ترانه درباره فرزندشان هیچ حرفی نمی زنند همه از خفقانی حکایت دارد که امروز بر جامعه ما حاکم است. من از دوستانی که وظیفه خود می دانند به راحتی و به سرعت این نوع اطلاع رسانی را محکوم کنند می خواهم به جای نشستن و محکوم کردن این و آن، درباره ترانه تحقیق کنند و خبرهایش را به گوش نخست ایرانیان و سپس جهانیان برسانند تا شاید از بیش از این شاهد قربانی شدن ترانه هایمان نباشیم.لازم است بگویم عکس ترانه را نیز یکی از هنرجویان آموزشگاه آرایشگری و از دوستان ترانه در اختیار وبلاگ زیرزمین قرار داد.

منبع: وبلاگ زیرزمین

۱۳۸۸ تیر ۱۹, جمعه

توافق شوم بین حکومت و دولت کودتا با انگلیس

چندی پیش خبر ذیل را به نقل از منابع غیر معتبر دیده بودم اما به دلیل مطمئن نبودن منبع آن ، از انتشار آن ابا داشتم. اما حرکات و موضع گیریهای اخیر رسانه پیر استعمارگر مرا برآن داشت که این خبر را ولو برای یکبار خواندن هم که شده منتشر کنم. متأسفانه BBC در تحلیل ها و موضعگیریهایش سعی در القاء مفاهیمی ضد مردم و همجهت با دولت کودتا دارد که به قول دوستی در واقع تبدیل به شعبه ای از صدا و سیمای ضرغامی و کودتاچیان شده است. به هرحال تجربه تاریخی ملت ایران به یاد میآورد که انگلیس هیچگاه بی جهت برای کسی غش نمیکند......
توافق شوم بین حکومت و دولت کودتا با انگلیس
بر اساس اخبار دریافت شده در روز یکشنبه هفته گذشته وزیر دفاع انگلستان مخفیانه سفری به تهران داشت. این سفراز طریق دوبی با هواپیمای غیرتشریفاتی امارات صورت گرفته است.
این سفر مخفیانه تنها یک روز بطول انجامیده است و وزیر دفاع انگلستان جلسه یی با حضور دکتر ولایتی مشاور بین المللی علی خامنه ایی، منوچهر متکی وزیر امورخارجه حجت الاسلام میرحاجزی رئیس دفتر عمومی اطلاعات و امنیت رهبری و محمد گلپایگانی رئیس دفتر رهبری داشته است فکر میکنید پشت این پرده مذاکرات چه گذشت؟


در این جلسه درخواست هایی از طرف نمایندگان علی خامنه ای بیان شده است که بدین شرح میباشد:
یک - عدم حمایت از مردم و جنبش صورت گرفته توسط آنها.
دو - پوشش ندادن خبرهای مربوط به حوادث اخیر و انتخابات توسط بی بی سی.
سه - آزاد سازی پول مجتبی خامنه ای و یا حداقل افشا نکردن اسم صاحبان حساب.

آما به چه قیمتی؟؟؟
دولت انگلیس با توافق روی بیست در صد از این رقم و برداشت بیش از 300 میلیون دلار برای آزادسازی آن موافقت نمود.همچنین الغای جو آرام در ایران توسط بی بی سی و رفع پارازیت از این کانال توافق شد.و اینگونه شد که پارازیت های روی این کانال حذف و تجمع بسیجیان مقابل سفارت انگلیس لغو گردید.

این روزها با مشاهده برنامه های بی بی سی روی هاتبرد کاملا به چرخش موضع این کانال در قبال تحولات اخیر پی خواهید برد که مدام سعی در الغای این امر به مردم دارند که آرای موسوی همان 14 میلیون بوده است.
در خاتمه یک جمله به مردم ایران:

اگر در قیام تان به حمایت بیگانگان دل خوش کرده اید کاملا در اشتباهید و سرنوشت خود و کشورتان را خودتان باید رقم بزنید و خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر خودشان بخواهند.

۱۳۸۸ تیر ۱۸, پنجشنبه

شباهت حوادث اخیر ایران و چین از نگاه معصومه ابتکار


معصومه ابتکار، معاون رئیس جمهور ایران در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، سرکوب اعتراض های مدنی جمعی از مسلمانان چین و فیلتر شدن وبلاگ ها و سایت های ارتباط اجتماعی مانند توییتر و همچنین اظهارات دولت چین را که می گوید "معترضان از خارج از کشور تغدیه می شوند" مشابه وقایع اخیر ایران دانسته است.
خانم ابتکار که از چهره های اصلاح طلب در ایران است در وبلاگش با عنوان "مسلمانان چین و انقلاب مخملی" نوشته است که "مسلمانان چینی در پافشاری برای اجرای عدالت در مورد دو تن از هموطنان اویغوری خود که ماه گذشته در کارخانه ای کشته شدند دست به اعتراضات مسالمت آمیزی زدند که با مقابله گروهی از غیرمسلمانان چینی و پلیس به خاک و خون کشیده شده است."
اشاره خانم ابتکار به درگیری این هفته میان مسلمانان اویغور و چینی های "هان" است که بیش از ۱۵۰ نفر کشته شدند و نیروهای امنیتی هم حدود ۱۴۰۰ نفر را در ارتباط با خشونت ها بازداشت کرده اند.
انقلاب اسلامی تا سال ها هر جا که مسلمانان و مستضعفین تحت فشار و ظلم قرار می گرفتند عکس العمل نشان می داد. اما در سال های اخیر می بینیم که این آرمان در ارتباط با بلوک شرق تعدیل می شود
معصومه ابتکار
خانم ابتکار می نویسد که "دولت [چین] مدعی ست که راهپیمایی اعتراض آمیز مسلمانان به اغتشاش کشیده شده و خبرگزاری های دولتی چین مرتب تصاویری از آتش سوزی خودروها و مغازه ها به دست مسلمانان چین پخش می کنند. تلویزیون دولتی چین نیز با افرادی مصاحبه می کند که علیه اغتشاش گران صحبت می کنند."
مقام های ایرانی هم در هفته اخیر، پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری که محمود احمدی نژاد پیروز آن معرفی شد، از شکست خوردن انقلاب مخملی در این کشور خبر دادند.
در جریان اعلام نتایج انتخابات، بسیاری ازچهره های اصلاح طلب ایرانی دستگیر شدند و برخی از مقام های این کشور نیز، آمریکا و کشورهای غربی را متهم به دخالت در امور داخلی ایران کرده اند.
خانم ابتکار میان وقایع اخیر ایران و چین شباهت دیده و می نویسد "نمی دانم آیا با توجه به شباهت ها، این هم از مصادیق سرکوب یک انقلاب مخملی محسوب می شود یا خیر؟"
انتقاد از سکوت ایران
مقام های ایرانی از ۳۰ سال پیش و پس از انقلاب اسلامی، همواره یکی از "وظایف" خود را حمایت از مسلمانان جهان دانسته اند.
دولت چین مردم معترض را به شدت سرکوب کرده است واکنش گسترده مقام های ایران در جریان هر حادثه ای در سرزمین های فلسطینی، از نظر رهبران جمهوری اسلامی یکی از نقاط قوت سیاست خارجی ایران بوده است. همچنان که در گذشته در جریان جنگ های بالکان و کشتار مسلمان بوسنی به دست نیروهای صرب، ایران خود را مسئول دفاع از مسلمانان می دانست.
اما به اعتقاد برخی از کارشناسان، ایران این سیاست را در کشورهای شرقی از جمله در قبال مسلمان چچنی که در ستیز با روسیه بودند، پیگیری نکرده و با سکوت از کنار آن رد شده است.
معصومه ابتکار در وبلاگ خود در این باره می نویسد که "انقلاب اسلامی تا سال ها هر جا که مسلمانان و مستضعفین تحت فشار و ظلم قرار می گرفتند عکس العمل نشان می داد. اما در سال های اخیر می بینیم که این آرمان در ارتباط با بلوک شرق تعدیل می شود." او می نویسد که "خبرگزاری دولتی ایران در خبر خود هیچ اشاره ای به مسلمان بودن معترضان نمی کند و به رویش هم نمی آورد که یکی از اعتراضات در مسجد عیدکا در شهر کاشگار [کاشغر] صورت گرفته است."
از تسخیر سفارت آمریکا تا اصلاح طلبی نیروهای نظامی و انتظامی و بسیج با معترضان در ایران برخورد کردند به اعتقاد خانم ابتکار "این البته اولین بار نیست که چنین برخوردی[از سوی ایران] روی می دهد. در سال های اخیر دولت در مورد بسیاری از درگیری ها که مسلمانان طی آن تحت فشار قرار گرفته اند مانند کشتار شیعیان کشمیری و یا مسلمانان چچن سکوت اختیار کرده است."
گرچه عمده شهرت خانم ابتکار به دلیل حضورش در تسخیر سفارت آمریکا در تهران است اما او از چهرهای عملگرای سیاسی در ایران محسوب می شود که با زندگی در کشورهای دمکراتیک از جمله آمریکا آشنا است. او نخسین زنی است که پس از انقلاب اسلامی وارد کابینه دولت شد و تا مقام معاون رییس جمهوری بالا رفت.

آخه به ذهن معیوب کسی خطور می کنه که دانشجو بتونه کودتا کنه؟


سعید حجاریان را می توان جانبازی نامید که با باقیمانده جسم رنجورش و با اندیشه رسائی که یکبار آماج گلوله یکی از فدائیان خلیفه نورَس قرار گرفت، هنوز که هنوز است اساس کاخ ستم را بلرزه در می آورد.
کودتاچیان حتی از کلام منقطع و توام با لکنت این اندیشمند جانباز وطن نیز بشدت در هراس اند. بدین روی جسم بی جان او را از این سلول به آن سلول و از این آسایشگاه به دیگری می کشانند تا شاید کار ناتمام سعید عسگر، این لباس شخصی فدائی رهبر را، اینبار رسما به پایان برسانند.
نگاه کنید این ویدئوی کوتاه به تاریخ چهارشنبه 9 مرداد 1387 را که در آن حجاریان، ذهن معیوب بانیان تئوری توطئه را به سُخره گرفته است. کمتر از یک سال بعد، یعنی در شامگاه جمعه 22 خرداد 1388 سر سلسله این ذهنیت معیوب، خود کودتای واقعی را نشان مردم داد تا همه بدانند کودتا نه از دانشگاه و کلانتری و ستاد انتخاباتی کانداها، بلکه مستقیما از ..... برمی خیزد.

متن سخنان حجاریان:

" آخه به ذهن معیوب کسی خطور می کنه که دانشجو بتونه کودتا کنه؟ یادم افتاد که اوایل انقلاب، یه استوار بدبختی رو گرفته بودن، آورده بودن تهران، از بیرجند... گفتند می خواد کودتا کنه! گفتم بابا ولش کنین بره. اولا کودتا رو ژنرال می کنه، ارتشبد می کنه، سپهبد می کنه. بعدشم ستاد کودتاشو تهران قرار می ده، بیرجند که نمی شه کودتا کرد! "

منبع: برگ سبز

از ليون فرانسه تا مسلمانان چين!‌ سرمقاله جالب امروز روزنامه آفتاب یزد

روز هفتم آبان‌ماه 82، روزنامه كيهان پيشنهاد كرد ادامه همكاري با شركت توتال فرانسه در پروژه‌هاي نفتي ايران، به كاهش فشار بر بانوان محجبه فرانسوي مشروط شود. اين روزنامه براي توجيه پيشنهاد خود نوشت: »چطور است پاريس هـمـواره از تـيرگي روابط ايران و آمريكا و ساير كشورهاي اروپايي به نحوي فرصت‌طلبانه استفاده كـرده و شركت‌هاي نفتي خود را جايگزين ساير كشورهاي خارجي در بخش نفت ايران كرده است اما حتي يك بار جمهوري اسلامي ايران براي دادن "امـتياز نفتي" به فرانسه، از اين موقعيت به نفع كـــاهـــش مـــحــدوديـت مـسلـمـانان فرانسوي بهره نگرفته است؟«.‌
نويسنده مقاله كيهان در ادامه، نگراني اصلي خود را اينگونه بيان كرده بود: »اخيراً دادگاه اداري شـهـر لـيـون فـرانسه، تقاضاي بازگشت به كار نجات‌بن عبدالله زن 33 ساله كارمند بخش كنترل شركت حمل و نقل شهري كه به علت رعايت حجاب اخراج شده بود را نپذيرفت«‌.
تحليل روزنامه كيهان نشان مي‌داد اصولگرايان نـيـز بـه ايـن بـاور رسـيده‌اند كه »تيرگي روابطايران با آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي موجب سوءاستفاده كشورهاي ديگر شده و آنها از همين فرصت براي "امتيازگيري" از ايران استفاده مي‌كنند.«‌
نكته ديگر در تحليل اصولگرايانه - به قرائت دوره حاكميت خاتمي- آن بود كه اگر قرار بر امتيازگيري و امتيازدهي است ما هم بايد به دنبال فرصت‌يابي باشيم تا از »امتيازخواهي فرصت‌طلبانه فرانسه« به نفع مسلمانان ساير كشورها استفاده كنيم؛ البته در اين مقاله هيچ اشاره‌اي به تلاش براي بـهره‌گيري از فرصت موجود براي »امتيازگيري به نفع مسلمانان ايران« به چشم نمي‌خورد! ‌ ‌
اكنون با گذشت حدود 6 سال از آن روزها، دولت چين مشغول سركوب اعتراضات در يكي از ايالت‌هاي آن كشور است كه حاصل آن، سركوب و قتل عده‌اي از انسان‌هاي بي‌گناه از جمله تعدادي از مــسلــمــانــان چـين مي‌باشد.درست هم‌زمان با سركوب مسلمانان چين، دولت فرصت طلب آن كشور به دنبال بهره‌مند شدن از امتيازات نفتي در ايران است.
اين وضعيت را مي‌توان در قالب مقاله هفتم آبان‌ماه 82 كيهان به صورت زير تشريح كرد: »دولت چين از تيرگي روابط ايران با فرانسه و برخي كــشــورهــاي ديـگـر اروپـايـي اسـتـفاده كرده و شركت‌هاي نفتي خود را جايگزين ساير كشورهاي خارجي در بخش نفت ايران مي‌كند اما جمهوري اسلامي ايران براي دادن امتياز نفتي به چين، از اين موقعيت به نفع كاهش فشار بر مسلمانان چيني بهره نمي‌گيرد.« ‌ ‌
از نكات خواندني و شايد تصادفي در اين ميان آن است كه سوژه اصلي در مقاله آبان‌ماه 82 كيهان، فعاليت شركت توتال در پروژه‌هاي نفتي ايران بود و امروز هم زمان با كشتار مسلمانان چين به دست دولت ضدديني آن كشور، مقامات نفتي ايران اعلام مي‌كنند: »شركت توتال فرانسه در صورت توافق با ‌CNPC‌ چين مي‌تواند در بخش پايين دستي فاز 11 پارس‌جنوبي و حتي با افزايش سهم خود در بخش بالادستي با شركت چيني همكاري كند«.‌*
البته مي توان حدس زد كه در اين ميان هيچ چيز تغييري نخواهد كرد و قاعدتا چيني‌ها كه قادربه اجراي مستقل پروژه‌هاي بزرگ نفتي نيستند ناچار خواهند بود پشتيباني فني پروژه را به شركت توتال بسپارند و به اين طريق، هم خودشان به نوايي بـرسند و هم مشكل سياسي شركت توتال كه با محدوديت‌هايي از طرف دولت فرانسه مواجه است را به اين طريق حل كند كه شركت فرانسوي به جاي ايران ،‌با چيني‌ها قرارداد ببندد!
اگر از اين نكته بگذريم از يك موضوع نمي‌توان غافل شد. اين موضوع، سكوت تاسف‌بار رسانه‌هاي مدعي اصولگرايي در برابر كشتار مسلمانان چين و از آن بدتر، تمكين آنها در برابر توسعه همكاري‌هاي اقتصادي با چين و اعلام خبر آن، دقيقا هم‌زمان با افزايش سركوب مسلمانان چيني است. راستي كسي حق ندارد از مقايسه دو موضع اصولگرايان در سال‌هاي 82 و 88 به اين نتيجه برسد كه دلسوزي‌هاي ظاهري براي مسلمانان فرانسه، تنها با هدف ايجاد فرصت اقتصادي براي چيني‌هاي كم‌مشتري و فرصت طلب بوده است؟

نیت نمازشان به فارسی است، اما ایران سکوت می کند، چرا؟


نیت نمازشان به فارسی است، اما ایران سکوت می کند، چرا؟


ترکیه ی لائیک از مسلمانان اویغور در چین دفاع می کند و کاردار سفارت چین را احضار می کند. اما ایران اسلامی سکوت کرده و چشم خود را به روی قتل عام مسلمانان در چین بسته است.

یک انتقاد جانانه اردوغان از شیمون پرز در اجلاس داووس تمام فلسطینی ها را به وجد آورد در حالی که ایران سی سال
است از حمایت از فلسطینی ها سخن می گوید.

راستی چطور ترکیه لائیک در این چند سال هواداران بسیاری را در کشورهای اسلامی پیدا کرده است؟

دیروز یک اویغور ساکن ترکیه را می دیدم. می گفت: چرا ایران موضع نمی گیرد؟ لبخندی تلخ کردم و گفتم: فعلا
ایران اسلامی، مسائل مهمتری از جمله مدیریت جهان را دارد انجام می دهد و وقت برای مسائل کوچیک ندارد.

می گفت: اینترنت در اویغورستان قطع است، تلفنهای همراه کار نمی کنند و چند نفری نیز با خریدن ریسک شهادت، با تلفن
ماهواره ای وقایع را به جهان می رسانند. اما چین آنقدر قدرتمند است که به زودی جو تبلیغاتی را به دست گرفته و جای
ظالم و مظلوم را عوض خواهد کرد.

می گفت: بیش از هزار اویغور مسلمان ترک کشته شده اند اما تمامی خبرگزاریهای خارجی از قتل 156 نفر خبر می دهند و
دولت چین هم تصاویر چینی های مصدوم را پخش می کند!!

همین دوست اویغور می گوید: لباس شخصیهای پلیس شبانه به
خانه اویغورها می آیند و آنها را می برند و تحویل چینیهای
هان می دهند.

ما که اویغورستان را جزئی از چین می دانیم بهتر است بدانیم
که این منطقه تا قبل از سال 1949 یک سرزمین غیرچینی مسلمان
بوده است و همانند تبت از سوی چین کمونیست اشغال شده است.

به راستی خون مسلمانان فلسطین از خون مسلمانان اویغور که
نیتهای نمازشان به فارسی است رنگین تر است؟
این ها همان مسلمانانی هستند که توسط ابوحنیفه ی ایرانی
مسلمان شده اند، نماز را نماز می گویند، نمازی را که ما
عشاء می خوانیم "نماز شامگاه" می گویند و...

داوود اوغلو وزیر امور خارجه ترکیه گفته است:

وضعيت بسيار نامناسب و تراژدي انساني در منطقه وجود دارد و ترکيه نمي تواند در قبال اين تحولات سکوت اختيار کند.

اما خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی به دفاع از چینی ها پرداخته و می نویسد:
حوادث خونين منطقه خودمختار اويغورنشين سين کيانگ چين بازتاب بسيار گسترده اي در ترکيه دارد و تظاهراتي در شهرهاي بزرگ اين کشور عليه آنچه که ظلم عليه ترکهاي مسلمان ايغور از سوي دولت چين قلمداد شده، صورت مي گيرد.

بعد از سی سال به کجا رسیده ایم؟ آیا شعار "نه شرقی نه غربی" عوض شده است؟ و چگونه می توان از چین مخالف تمام اصول انسانی حمایت کرد؟ شرم بر ما...

لینک مرتبط:
چين بزرگترين شريک تجاري ايران در منطقه آسياست!

بیانیه جدید میرحسین موسوی: پنج شنبه با نماد سوگواری، تجمع یا راهپیمایی کنید

برای همدردی با خانواده های شهدا و مصدومان وقایع اخیر

بیانیه جدید میرحسین موسوی: پنج شنبه با نماد سوگواری، تجمع یا راهپیمایی کنید

یاری: مهندس میرحسین موسوی با انتشار بیانیه ای از مردم شریف ایران خواست برای همدردی با خانواده های شهدا و مصدومان وقایع اخیر، روز پنج شنبه با نماد سوگواری در مساجد و تکایا اجتماع کنند یا به راهپیمایی مسالمت آمیز بپردازند.
به گزارش قلم نیوز ، متن بیانیه میرحسین موسوی به این شرح است:

بسمه تعالی
ملت شریف ایران
همانگونه که می دانید طی روزهای گذشته و در نتیجه برخوردهای غیرقانونی و خشونت بار با منتقدان و معترضان نسبت به نتایج انتخابات ریاست جمهوری شماری از هموطنانمان مصدوم و تعدادی نیز به شهادت رسیده اند. اینجانب ضمن عرض تسلیت به خانواده های شهدا و همدردی با مصدومان و مجروحان از همگان درخواست می کنم بعد از ظهر روز پنج شنبه بیست و هشتم خردادماه به هرصورت ممکن، اعم از اجتماع در مساجد و تکایا و یا برگزاری راهپیمایی های مسالمت آمیز با استفاده از نمادهای سوگواری همدردی خود را با بازماندگان اعلام کنند و بدیهی است که خود نیز در این مراسم شرکت خواهم کرد.
میرحسین موسوی
بهتر است برای مراسم 18 تیر نیز از همین ایده استفاده کنیم.

چهل سال بعد در چنين روزهایي

قبل از انتخابات . . .
بدینوسیله اسامی کاندیداهای ریاست جمهوری سال ۱۴۲۸ به حضور ملت همیشه در صحنه اعلام میگردد.
۱-دکتر سید م.ح.م.و.د- ا.ح.م.د.ی- ن.ژ.ا.د.
۲-سید دکتر م.ح.م.و.د- ا.ح.م.د.ی- ن.ژ.ا.د.
بعد از انتخابات . . .
هم اکنون خبرنگار صدای کوکب ( صدا و "سیما"ی سابق ) گزارش میدهد.
طبق آخرین آمار رسیده از وزارت داخلیه ( وزارت کشور سابق ) جناب آقای دکتر سید محمود احمدی نژاد با رای قابل توجه ۱۰۱ درصد آرا برای یازدهمین بار پیاپی به عنوان رییس جمهور منتخب و مردمی کشورمان انتخاب شدند.
رییس جمهور منتخب، گفت این برای اولین بار در طی تاریخ انتخابات دنیاست که یک کاندیدا حتی بیش از تعداد رای دهندگان رای می آورد !!! و نیز این حماسه را در طی ۷۰ سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بی سابقه و تاریخی دانست و در جواب خبر نگاری که از وی پرسید شما طی ۱۰ دوره قبل نیز همین را گفتید، گفت : مال ِ امسال بی سابقه تر و تاریخی تر بود.
همچنین خبر نگار صدای کوکب گزارش داد بعد از اتمام رای گیری و مشخص شدن رییس جمهور منتخب، دکتر سید محمود احمدی نژاد عصا زنان و به سختی در کنفرانس خبری حاضر شد و وعده داد که به حول و قوه الهی در این دوره کلیه مفسدان اقتصادی را به ملت حماسه ساز ایران معرفی خواهد کرد و دست مفسدان اقتصادی را از بیت المال کوته خواهد نمود. وی در همین رابطه اشاره ای به مرحوم هاشمی رفسنجانی داشت. و نیز اضافه کرد : میزان حال ِ افراد است !
رسانه های خارجی بلافاصله این سخن رییس جمهور را بدین شرح ترجمه و تیتر اول کردند.


آسوشیتد پرس : رییس جمهور ایران گفت : همه افراد باید به یک میزان حال کنند.
بی بی سی : ملت باید بروند روی ترازو (میزان) تا بتوانند حال کنند.
صدای آمریکا : حال ِ افراد را با ترازو اندازه گیری می کنیم تا کسی زیاد حال نکنند.
نیوزویک : افراد میتوانند خودشان با ترازو حال کنند.
اشپیگل : حال افراد همگی میزان است.

ایشان همچنین وعده داد به پاس این همه شوق و شور و اشتیاق و حماسه حضور، به مثابه سالهای اخیر به کلیه هم میهنان روزانه یک عدد تخم مرغ آب پز جهت صرف صبحانه و دو عدد سیب زمینی پخته متوسط یکی برای صرف ناهار و یکی هم برای صرف شام به عنوان سود سهام عدالت اعطا خواهد کرد.
(این در حالی ست که گزارشگران بدون مرز گزارش دادند طی چهل سال اخیر تقریبآ دو سوم از مردم ایران به علت استنشاق گاز متان حاصل از . . . . به دیار باقی شتافته اند.)
ایشان همچنان با اشاره به انباشت گاز متان در منطقه اعلام کرد : ما دارای قوی ترین بمب اتمی در منطقه هستیم. ایشان اضافه کرد ما تنها ملتی هستیم که رو به پیشرفتیم و اضافه کرد این خس و خاشاکی که اعتراض میکنند یادشان باشد که چهل سال پیش فقط سیب زمینی، آنهم بصورت خام دریافت میکردند. (نامبرده بعد از گذشت ساعاتی اعلام کرد من کی گفتم خس و خاشاک ؟ )
نامبرده همچنان اظهار کرد اسراییل باید از نقشه جهان محو شود ( این در حالی که اسراییل بیست سال پیش با کشور فلسطین ادغام شد و از نقشه جهان حذف شد. هم اکنون نام این کشور جدید اسراطین میباشد ).
ایشان همچنان طی نطقی اعلام کرد انشالله طبق برنامه ریزی های انجام شده طی سند برنامه چشم درآر پنج ساله صدم ( چشم انداز سایق ) ایران در منطقه بعد از کشورهای افغانستان، پاکستان،عراق، قرقیزستان، ازبکستان، ارمنستان، داغستان، باغستان، شاقستان، گلستان، لارستان، مهستان، زارستان و غارستان به عنوان قدرت منطقه محسوب خواهد شد. ( لازم به ذکر است که مردم بَدَوی کشور غارستان همانگونه که از نامش پیداست بعد از کشف شدن در یک غار متروکه در حوالی صخره های تنب کوچک، طی دو دهه اخیر توانستند کشور کوچک خود را تبدیل به قطب اقتصادی، علمی و جهانگردی خاور میانه تبدیل نمایند و هم اکنون بسیاری از جوانان ایرانی در دانشگاه های کشور غارستان مشغول به تحصیل هستند ).
رییس جمهور مردمی اضافه کردند: هم اکنون روسای جمهور ونزوئلا، بورکینافاسوی مرکزی، بورکینافاسوی غربی، بورکینافاسوی شرقی، بورکینافاسوی جنوب غربی، بورکینافاسوی شمال شرقی، بورکینافاسوی جنوب شرقی، بورکینافاسوی شمال غربی و همچینین رییس جمهور جزیره سنت وینسنت شمالی ( بیخود دنبالش رو نقشه نگردید. احتمالآ زیر پونز نقشه یا پشت نقشه است ) برای ایشان پیام تبریک فرستاده اند.
ایشان در جواب خبرنگاری که پرسید : مطمئنید ؟ فرمودند. بله که مطمئنیم! خوبم مطمئنیم. سندش تو وزارت امور خارجه موجوده.
ایشان همچنان در جواب خبرنگاری که پرسید: چرا طی این چهل سال اخیر شخص دیگری به عنوان کاندید ریاست جمهوری معرفی یا انتخاب نمیشود ؟ گفت : بگم ؟ بگم ؟ و وقتی با پاسخ مثبت خبرنگاران مواجه شد گفت : ایران آزاد ترین کشور دنیاست !!! و هر کس بخواهد میتواند کاندید ریاست جمهوری شود و همانطور که مشاهده کردید اینبار به غیر از اینجانب، سید دکتر محمود احمدی نژاد هم کاندید بودند ولی اینبار هم ملت به خادم خود رای دادند.
وی همچنین اضافه کرد رییس جمهور باید از متن ملت باشد. آگاهان و خبرنگاران داخلی و خارجی در طی این چهل سال همچنان به دنبال متن ملت میگردند!!! ایشان در جواب خبر نگاری که از وی پرسید: آیا درین دوره با آمریکا رابطه بر قرار خواهید کرد ؟ گفت : ببینید! ما آماده ایم تا با همه ملت های دنیا رابطه برقرار کنیم ولی انها خودشان از ما میترسند و نمیخواهند با ما رابطه برقرار کنند! امریکا هم همینطور. به شرطی که در رفتارش تغییر حاصل کند. وی در پاسخ به سوال خبرنگار دیگری که گفت : آمریکا که تا حالا بیش از ۱۰ بار رفتارش را عوض کرده است. منظور شما ازینکه رفتارش را عوض کند، یعنی چطور رفتارش را عوض کند ؟ پاسخ داد : هر وقت موقعش بشه این خادم ملت با استعانت از حضرت ولی عصر، خودش اعلام خواهد کرد.
وی در انتهای مراسم به فریادها و شعار های هوادارانش که فریاد میزدند : افشا کن ! افشا کن . . . پاسخ داد و با حالتی عجیب شبیه مناظره های چهل سال پیش فریاد زد : بگـــــــــــــــــم ؟ بگـــــــــــم ؟
درین لحظه همه با شعار ِ بگم. بگم. بگو ! بگو ! او را تا درب خروجی صدا و سیما مشایعت کردند

تلویزیون قبل و بعد از انتخابات




کاریکاتوری جالب از شیرزاد عبداللهی

۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

آقایان مراجع آن قدر سکوت کنید تا مردم (ایران و جهان) باور کنند اسلام دین دروغ و تقلب و فریب است.


آقایان مراجع مگر شما نبودید که در سال 57 می گفتید: سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن؟! نکند خدایی نکرده امپراتوری شکر دهان ها و ایمان ها را شیرین کرده است؟ چه شده است که حالا در برابر دروغ های آشکار، خرافه های بی سابقه، تقلب های میلیونی سکوت کرده اید؟ نکند عمامه ی اجتهاد آن قدر گشاد شده است که دیگر دروغ و تقلب و خون ریزی و شکنجه و کلاه برداری گناه نیستند؟

شاید هم برای ما گناه است برای شما ها گناه نیست! نکند آیه ی قران که اگر یک نفر کشته شود انگار همه ی آدمیان کشته شده اند از قران شما برداشته شده است؟

نکند خدای نکرده بجای نگرانی در باره ی دین خدا نگران قطع شدن برخی خمس و زکات های دولت تقلبی و بودجه های گم شده هستید؟ نکند مجمع تشخیص مصلحت گناه تشکیل داده اید و طبق فرمان ولایت مطلقه حرام را حلال و منکر را مباح می کنید؟

و یا نکند شما هم اسلام و تشییع برایتان ارزشی ندارد و به جای آن به فکر حفظ نظام دروغ و تقلب و ظلم هستید؟ //

مگر موسوی یک دیندار معتقد و شناخته شده نیست؟ مگر او با احترام و تکریم خدمتتان نرسید؟ و مگرها و سئوال های فراوان دیگر. باری، امروز مردم ایران هوشیارانه شما را می نگرند. اگر شما بتوانید چنین راحت اسلام و ایمان را بفروشید مطمئن باشید مردم هم راحت تر شما را به باوری بهتر و الگوهایی شایسته تر خواهند فروخت. این پیام تاریخی امروز مردم ایران است. آن را جدی بگیرید.


۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

چه کسی ندا آقا سلطان را کشت؟ ابراهيم نبوي

جناب آقای احمدی نژادریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
پیرو فرمایشات آن مقام منیع که دستور پیگیری قتل خواهر ندا آقا سلطان
معروف به ندا صالحی صادر شده است، سه قاضی و یک هیات ویژه اطلاعات و دوبازجوی تمام وقت مامور گشته و طی دو روز گذشته موفق شدند، عوامل گسترده قتل مشکوک شخص موسوم به ندا آقا سلطان( صالحی معروف به سرمدی) را کشف کرده و بازجویی از آنان به عمل آمده و به کلیه موارد اعتراف و اعترافات آنان نیز ضبط و در حال مونتاژ بوده( تمام شد) و نتیجه این بررسی ذیلا بعرض می رسد:
اول: بر اساس اعترافات شخص موسوم به مصطفی تیموری فرزند اصغر که از عوامل منافقین می باشد، و در درگیری های ایلام دستگیر شده، وی قصد داشت که برای شرکت در اغتشاشات به دستور فرماندهی منافقین( مسعود رجوی) در اغتشاشات سی خرداد تهران شرکت نماید، اما چون فرماندهی منافقین در بازداشت آمریکاییها بود، وی بصورت خودسر تصمیم گرفت برای قتل شخص مذکور به تهران آمده شخص فوق الذکر در اعترافات خود گفته است: " به من گفتند در تهران می روی معصومه را جلوی دوربین بی بی سی از دور می کشی، آخ نزن! بخدا می گم) که منظور از معصومه همان ندا بود که در خانه شان واقع در کاشان او را معصومه صدا می کردند و شخص موسوم به مصطفی تیموری فرزند اصغر در ایلام دستگیر وپس از دستگیری در دوم تیرماه در حضور شاهدین معتبر عینی به قتل ندا آقاسلطان( در خانه وی را معصومه سرمدی صدا می کردند) اعتراف کرد و گفت انگیزه این کار ضربه زدن به نظام بوده و علت خفیف این قتل را اختلافات خانوادگی عنوان نموده و گویا معصومه سرمدی( ندا آقا سلطان) خواهر زن مصطفی، یعنی طاهره سرمدی( پانته آ آقا سلطان) بوده است و این قتل در خانه تیمی جبهه مشارکت در قرارگاه نجف برنامه ریزی شده است.
دوم: همچنین با هشیاری سربازان امام زمان شخص موسوم به جیمز روبین( معروفبه حسن دکه دار) از اراذل و اوباش منطقه یافت آباد در روز 30 خرداد درحوالی محل قتل( امیرآباد) یعنی در خیابان سیروس مشاهده و به نیرویانتظامی دلالت شده و پس از سه روز بازجویی اعتراف کرد که نام واقعی اشجیمز روبین بوده و همسر شخص موسوم به کریستین امانپور خبرنگار بی بی سی بوده و با استفاده از سلاح غیر سازمانی( وی از قمه و پنجه بوکس که سلاح سازمانی است استفاده نمی کرد) و با یک کلت برتا شماره سریال 567432 متوفی را بقتل رساند منتهی سربازان گمنام امام زمان بعدا متوجه شدند که کریستین( صدیقه) امانپور مدتی است با سی ان ان( از شبکه های عنکبوتی غرب)کار می کند و چون کریستین از ایران رفته بود، امکان دستگیری و اعتراف وی به اینکه فیلم هایش را برای بی بی سی گرفته است، مقدور نشد و لذا جانی دیمانش خبرنگار دیگر بی بی سی که اخراج شده بود، توسط برادران سفارت جمهوری اسلامی دعوت شده است تا پس از ورود به تهران دستگیر و به قتل نداآقا سلطان اعتراف کند.
در حال حاضر حسن دکه دار( معروف به جیمز روبین) به قتل ندا و تعداد دیگری از شهدای اخیر( خس و خاشاک سابق) اعتراف کرده وآمادگی اعتراف به قتل های بیشتری را بفرموده دارد. براساس قول ریاست محترم جمهور قرار است برای گردن گرفتن هر قتل یک پژوی 206 به قاتل محترم تحویل داده شود. وی در کلیه مراحل اعتراف کرد که خود و همسرش( صدیقه یا کریستین) با تحریک شخص موسوم به بهزاد ن. اقدام به اغتشاش نموده است.
سوم: با مساعدت سربازان سایبراللهی امام زمان شخص موسوم به علی محمدابطحی، کارمند سابق ریاست جمهوری عصر خیانت و فروپاشی( موسوم به خاتمی) ومسوول مرکز گفتگوی ادیان مورد بررسی قرار گرفت و بعد از بررسی و بازگشتاز بیمارستان و به هوش آمدن اعتراف کرد که شخصی به نام nedasol در مسنجریاهوی وی حضور داشته که از زمان دستگیری براداران تاکنون با نام محمد علی ابطحی چند بار با همین نداسل که در واقع ندا آقا سلطان می باشد، چت نموده و مشخص است که وی زنده بوده و برخلاف توطئه های رسانه ای استکباری وی اصلا نمرده است. برادران در اثر ساعتهای متمادی چت در کافی نت با وی قرارگذاشتند و معلوم شد که نام اصلی وی پیمان میم بوده و ظاهرا بخاطر همراهی با اغتشاشگران نامش را نداسل گذاشته است. وی پس از مصرف یک جام کاپوچینوبه زندان اوین دلالت شد و پس از سه روز گفتگو بتازگی بهوش آمده و قراراست با استفاده از همراهی یکی از پزشکان دلسوز تغییر جنسیت داده و اعترافکند که همان ندا آقا سلطان بوده و مددجو محمد علی ابطحی نیز اعتراف کردهکه به ندا آقا سلطان( که ادعا می کند پسر است، مورد ادعا نیز دیده شده)دستور داده است که برای فراهم کردن خوراک استکباری برای رسانه های غربی در کوچه بایستد و توسط یکی از اغتشاشگران کشته شود و فیلمبرداری از اوانجام بگیرد. بدین ترتیب محمد علی ابطحی به عنوان قاتل ندا آقا سلطانشناخته و پزشکی قانونی نیز چهار بار کشته شدن ندا توسط اراذل و اوباش طرفدار موسوی را تائید کرده و چون مسوول مربوطه در پزشکی قانونی در زندان اوین تحت بازداشت است، در صورت لزوم می تواند دهها بار دیگر مورد مذکوررا تائید کند.
چهارم: در اثر پیگیری مسوولان مونیتورینگ شخص موسوم به آرش حجازی که مدعی است پزشک بوده و با یکی از عوامل مساله دار غرب به نام پائولو کوئیلو( کهکتبی در زمینه جادوگری و شیطان پرستی داشته و بعید نیست در توزیع موادمخدر در تهران نیز دست داشته باشد) ارتباط دارد، در گفتگو با تلویزیون امپراطور پیر و عوامل اینتلیجنت سرویس اعتراف کرد که در آخرین لحظات درکنار ندا آقا سلطان بوده است. وی که بلافاصله برای ایجاد امواج تبلیغاتی به امپراطوری پیر و راه راه منتقل شد، مورد بررسی عوامل و مسوولان امرقرار گرفت و به دلایل مختلفی معلوم شد که در جریان قتل ندا دست داشتهاست، البته مسوولان امر معتقدند که ندا زنده است و تا کنون چند بار بهندا بودنش اعتراف کرده است، ولی اگر قرار است او کشته شده باشد، احتمال مرگ او توسط آرش حجازی بیش از هر آرش دیگری می باشد.
اولا، او اعترافکرده است که در لحظه مرگ بالای سر او بوده است، پس نزدیک ترین کسی است که می تواند او را کشته باشد.
دوما، شخص مذکور جزو هیچ سازمانی نبوده پس سلاح سازمانی ندارد و چون سلاح سازمانی ندارد، سلاح غیرسازمانی دارد.
سوما، یک شبکه از عوامل دشمن از طریق انگلیس برای ایجاد تظاهرات به تهران آمده اند و رفتن او به انگلیس اثبات می کند که او می تواند برای ایجاداغتشاش به انگلیس برگشته باشد و
نکته چهارم اینکه او هیچ سابقه گروهکی ندارد و همین نشان می دهد که تاکنون توانسته به عنوان عامل دشمن خود راحفظ کند. بازجویان وزارت معتقدند در صورت ورود وی به ایران وی بیست ساعت بیشتر نیاز به ارشاد ندارد تا به این قتل اعتراف کند.
پنجم: تا کنون سربازان گمنام امام زمان موفق شده اند 17 نفر به اسامیمصطفی ت. رمضان زاده، جلایی پور، حمید، حسن، صغری، ناهید( موسوم بهجعفر)، نورالدین کیانوری، صادق هدایت، اشرف پراکنده، حسین دکور، حسامترکه، سورن آرارات، کمیل زیاده طلب، ناصر غرغرو، حسین زمان و شهلا جاهد را به عنوان قاتلین ندا آقا سلطان شناسایی کنند که همه این افراد به قتل وی اعتراف کرده و 346 نفر دیگر هم در نوبت اعتراف به قتل وی هستند.
ششم: براساس اطلاعات واصله کارت یک بسیجی که ادعا شده است در روز مذکوربه ندا شلیک کرده و پس از دستگیری کارتش را به دست جمعیت حاضر داده است،گم شده و این وزارت در صدد یافتن این کارت است تا با پیدا کردن یابندگان کارت مذکور آنان را نیز وادار به اعتراف به قتل ندا نماید.در پایان، ستاد بررسی قتل ندا آقا سلطان به ریاست محترم جمهوری اعلام مینماید به هر تعداد که لازم باشد ما می توانیم قاتل مناسب و در اندازه ه او مشاغل مختلف با هر نوع اعترافی که مورد نظر مسوولان مربوطه باشد، کشف نموده و از طریق رسانه ملی اعلام نماییم تا خلاء خبری را پر کنیم وجهانیان بدانند که چه توطئه های ننگینی پیش روی ماست.مسوول کمیته پیگیری قتل ندا آقا سلطان و مسوول چیزهای دیگرغلامحسین الهام( با حفظ سمت)

۱۳۸۸ تیر ۱۱, پنجشنبه

رای ها کجاست ؟؟؟

اگر دنبال رایتان می گردید خوب همه جا را بگردید ، حتی وسط لنگ ماشین ، شاید رای شما انجا باشد


چهارشنبه 10 تیر، در جریان بازدید«محمدرضا رضازاده،استاندار فارس و آیه الله ایمانی،امام جمعه شیراز» و خبرنگاران روزنامه های محلی شیراز از عملیات احداث ساختمان کتابخانه مرکزی شیراز،چهار صندوق رای در ساختمان نیمه کاره کتابخانه کشف شد.




عکسی دلخراش از دانشجويی که در کما بسر می برد.16 +

عکسی دلخراش از دانشجويی که در کما بسر می برد
این هم نمونه ای از رأفت اسلام روسی

چگونه دیکتاتوری {ا.ن} را بایکوت کنیم؟!

1. همچنان از عنوان اختصاری {ا.ن} برای رئیس جمهور قلابی استفاده کنیم
2. خبرهاشو لینک ندیم و به لینک خبرهای اون امتیاز منفی بدیم
3. از رسانه های مستقل بخواهیم خبر، عکس و گزارش از او نقل نکنند
4. از رسانه های بزرگ جهان بخواهیم وی را به خاطر سانسور و تقلب، در فیلدهای خبر خود سانسور کنند
5. از بان کی مون دبیرکل سازمان ملل بخواهیم از وی برای اجلاس سالیانه امسال دعوت نکند
6. مومنان و روزه گیران نماز عید فطر امسال پشت سر تایید کنندگان تقلب را تحریم کنیم
7. از مراسم های مذهبی مانند ماه رمضان و ماه محرم برای برگزاری مراسم های عمومی در حمایت از موج سبز بهره ببریم، به خصوص برای محرم و راه اندازی هیات های عزاداری میلیونی
8. مواظب مانورهای رژیم روی جمعه قدس و روز 22 بهمن که به دنبال ایجاد مشروعیت تصویری است باشیم و این برنامه های سیاسی را تحریم کنیم
9. مطبوعات، طرفداران و رسانه های حامی {ا.ن} را تحریم کنیم
10. پیام کوتاه یا همان اس ام اس معروف را برای همیشه کنار بگذاریم

کیهان کشف کرد: تحلیلگر سیاسی ۱۵ ساله با ۱۲ سال سابقه

کیهان نامه‌ ای از یک دختر خانم ۱۵ ساله، نجمه پرنیان، از جهرم چاپ کرده که کروبی ۷۰ ساله را به نقد میکشد. این دختر خانم یادش نمی‌‌آید که در سال ۷۶ (نویسنده ۳ ساله بوده) کسی‌ انتخابات را به این سادگی‌ زیر سوال برده باشد.... آفرین به کیهان. معلوم است که وقتی‌ رئیس جمهور فیزیکدان هسته‌ ای ۱۶ ساله کشف کند کیهان هم باید تحلیلگر ۳ ساله را کشف کندمطلب اصلی‌ را اینجا بخوانید (صفحه ۹ روزنامه وزین! کیهان مورخ ۳۰ خرداد ۸۸)http://kayhannews.ir/880330/9.htm#other1104

مهدي كروبي:تا آخر عمر پاي مردم و انقلاب ايستاده‌ام

مهدي كروبي:تا آخر عمر پاي مردم و انقلاب ايستاده‌ام
نيرو به همسايه شمالي گسيل داشتيد تا چگونه مردم را با زدن باتوم و پرتاب گاز فلفل بترسانند بعد از انتخابات خون به سنگفرش خيابان پاشيده‌ شد بابت اين حسن ظن به مسئولين از مردم عذرخواهي مي‌كنم.
انا لله و انا اليه راجعون
ملت بزرگ و فهيم ايران! لازم مي‌دانم ابتدا از مردم ايران عذرخواهي کنم؛ هم به خاطر چندين ماه اصرار و ابرام براي حضور در انتخابات رياست جمهوري و هم به خاطر همه آن عزيزاني که در اين مدت زحمات زيادي را براي آنها موجب شدم و با لطف و عنايت خود مسير انتخابات را هموار و زمينه حضور عظيم و بي‌سابقه‌اي را فراهم کردند. پيش از همه اذعان مي‌کنم که بسياري از شما پيشتر و دقيق‌تر مي‌دانستيد که چه خواهد شد و متوجه شده بوديد،همان گاه که مي‌پرسيديد «چه تضميني براي آراي ما وجود دارد»، يا زماني که مي‌گفتيد «نتيجه انتخابات معلوم است و شما آب در‌هاون مي‌کوبيد.» با اين همه مي‌خواهم بگويم از کرده خود پشيمان نيستم و شما هم از اين تلاش عظيم و حضور يکپارچه ضرر نکرده ايد.حرکت ما در جهت تحکيم مباني جمهوريت، اسلاميت و ايرانيت بود و ماه‌ها با کمک دوستانمان تلاش بي‌وقفه‌اي داشتيم که «مطالبه محوري» را در صحنه انتخابات به يک اصل تبديل کنيم و با توجه به اوضاع و شرايط کشور آنچه به عنوان برنامه و راه برون رفت از شرايط فعلي مي‌توان انجام داد را براي حل مشکلات مردم و تحکيم پايه‌هاي استقلال و آزادي در کشور عنوان کنيم. ما براي تغيير آمده بوديم،گرچه نيروهاي غيبي و ظاهري مانع از تغيير در قوه مجريه شدند. با اين همه فراتر از اين تغييري در شرايط کشور و روحيات جامعه و آگاهي مردم بيش از آنچه تصور مي‌شد، صورت گرفت و اذعان مي‌کنم که اين تغيير به مراتب فراتر از تصميم من بود. آمدنم در صحنه انتخابات به ياد و عشق امام راحل بود، به ياد روزهاي فداکاري و از خودگذشتگي، قدم نهادن در مسير مسووليت پذيري و نه جاه پرستي، خودخواهي و تحقير ديگران. آمدن براي گفت و گوهاي بالنده‌تر اجتماعي و نه طرد هر کسي که غير از سخن من کلمه‌اي به زبان مي‌راند؛ آمدن براي گفت و گو و شکستن فضاي يکسويه حاکم بر اوضاع کشور عمومي؛ آمدن براي ديدن بهتر و کامل‌تر جريان اداره کشور؛ آمدن براي روشن کردن چرخه ناکارآمد مديريت اجتماعي کشور؛ آمدن براي تغيير در سياست‌هاي تحکم آميز و تحجرمآبانه داخلي؛ آمدن براي گفتن از موضع استقلال، شجاعت وحريت؛ آمدن براي غبار روبي از چهره جوان و نوجوان، دانشگاه و اصحاب فکر و انديشه؛ آمدن براي تعامل با همسايگان و دولت‌هاي خارجي؛ آمدن براي بازداري از شکل گيري فرهنگ و ادبيات مستبدانه در عرصه جامعه؛ آمدن براي شفاف سازي امور اجرايي و ارتباط بخش‌هاي گوناگون اقتصادي و برنامه محوري؛ آمدن براي همه اين‌ها و همه آنچه گفته شد و غير از اين‌ها همه براي تغيير بود و تغيير براي ايران. حاصل اين همه آمدن‌ها که زمان وسيعي را به همراه اراده و ارادت به ملت بود، آن شد که توانستيم فضاي يخ زده کشور را شکستيم، مطالباتي که حق مردم بود بازگو و بازتعريف کرديم، افق نقد را به طلوع سپيدي نزديک‌تر سازيم، جرات گفتن و شنيدن را براي مسوولان و نامزدها به اوج رسانديم، شجاعت ديدن واقعيت‌ها را در همه زمينه‌ها ارتقا بخشيديم، گفت و گو با همسايگان، آمريکا، اعراب و مسلمانان را به جايگاه مطمئني نزديک ساختيم و با ارائه برنامه‌ها، بيانيه‌ها، اعلام مواضع و ديدگاه‌ها، ناگفته‌هاي بزرگي را با عظمت گفتيم و جامعه را از ترس‌هاي غير منطقي دور کرديم و همگان را اين سو و آن سوي مرزها ايران به گفت و گو ترغيب کرديم و شما در همه اين لحظات و برداشتن اين گام‌ها همراه و ياور من بوديد و چگونه مي‌توان فراموش کرد شکوه شب‌هاي پيش از 22 خرداد را که همه ايران يکپارچه شور سياسي و شوق انتخابات شده بود و دنيا با همه بزرگي خيره بر اين عظمت و آزادگي حاصل از انقلاب اسلامي. چه تصاوير به ياد ماندني از آن همه شب‌ها و شورها و جوان‌ها که ايران را يکپارچه غرق در مردمسالاري و حضور سياسي ساخته بود. چقدر دنيا از آن شب‌ها و انقلاب و عظمت ايران ياد کرد و چه باورنکردني که يک هفته بعد تصاوير آن شکوه به فرياد اعتراض و الله و اکبر شبانه تبديل شد و خون به سنگفرش خيابان پاشيد و با ضرب باتوم‌ها و گاز اشک آور به جان زن و مرد و پير و جوان.... و چه سقوط آزادي از اوج قله عظمت در تصوير جهاني به حاکميت شلاق و زندان گلوله... با چکمه و باتوم به جان و مال مردم هجوم بردند، صدها نفر سازماندهي شده به خوابگاه دانشجويان حمله کردند و قلب دختر جوان را با گلوله شکافتند و از پشت بام مسجد با يونيفرم مردم را به گلوله بستند و صدها نفر را در خانه و خيابان دستگير کردند و تا سر حد مرگ کتک زدند و چه زشتي‌هايي که در کلام در حق آنها روا داشتند. ده‌ها نفر از رجال مذهبي و سياسي را شبانه دستبند زدند و وا اسفا که چه زود انتقام دو ماه آزادي نسبي را گرفتند و همه را روانه زندان‌ها و سلول انفرادي کردند تا در چنين شرايطي سخت لب به سخن بگشايند و به انقلاب مخملي اعتراف کنند!
اين چه انقلاب مخملي است که رهبران آن دو تن از زنده‌ترين و با سابقه‌ترين ياران امامند و مورد تاييد شوراي نگهبان و رهبري براي حضور در انتخابات و حداقل 15 ميليون نفر(بر اساس شمارش خود طرف) به آنها راي داده‌اند؟
روياي انقلاب مخملي در ذهن اين‌ها بوده يا آنها که کابوس آن را مي‌ديدند و نيرو به همسايه شمالي گسيل داشتند که آموزش ببينند تا چگونه مردم را با حالت ارعاب و قيافه مهيب و هجوم موتور و زدن باتوم و پرتاب گاز فلفل و زدن کابل بر سر پير و جوان و زن و مرد و اتومبيل و مغازه بترسانند تا مبادا کسي جرات حضور آرام و در صحنه اعتراض ماندن را به خود بدهد و بعدها هم با همان روش‌هاي تبليغاتي و در بوق کردن حرف‌هاي غير واقعي، همه را محکوم به اغتشاش، انقلاب مخملي، تخريب و ده‌ها اتهام ديگر نموده و تا جايي پيش رفتند که مردم را به قتل يکديگر و رفتن در لباس بسيج براي زدن خودشان هم متهم کردند!
به راستي که اين انتخابات در عين اينکه پرشور‌ترين، سياسي‌ترين و با شکوه‌ترين انتخابات در اين سي سال بود، پر مساله‌ترين نيز بود که با اعتراض‌هاي گسترده مردم، شخصيت‌هاي سياسي و گروه‌ها مواجه شد و متاسفانه نهادهاي مسوول به جاي پاسخگويي و رفع شبهات درباره ترديد‌هاي جدي و تخلفات اساسي خواستند با طرح ادعاهاي مضحک همه چيز را تحت تاثير قرار دهند. شما مردم حق داريد که لااقل اين سوال را از نظام بپرسيد که چگونه دو تن از ياران انقلاب که مورد تاييد و با صلاحيت و نيز همه گروه‌هاي اطرافشان يک شبه به عاملان انقلاب مخملي و هواداران گروه‌هاي اغتشاشگر و مردم معترض ناآگاه تبديل شدند؟
چگونه مي‌توان اين همه را به مصاف سياسي و انتخابات خواند و ناگهان در پايان يا ميانه راه چنگ و دندان نشان داد و از همه امکانات و ابزارها و صدا و سيما و تريبون‌هاي مذهبي و سپاه و باتوم و گاز اشک آور و زندان و شکنجه و تير و تفنگ استفاده و بعد هم ادعا کرد که همه اين‌ها تقصير «خود شما» است ! صدا و سيما را با بودجه ملي به خدمت گرفت، برنامه پشيمان سازي به راه انداخت و در همين حال خود را به حمايت 40 ميليون راي دهنده در انتخابات مفتخر دانست؟! اين همان شعار پر مغز راهپيمايي مردم از انقلاب تا آزادي است که مي‌گفتند: «راي ما را دزديدند، دارند باهاش پز مي‌دهند.» لازم مي‌دانم در اين مقطع که به ظاهر سير اداري انتخابات را پايان يافته تلقي کردند، مواردي را به عرض شما ملت شريف برسانم:
1. کتاب قطور خاطرات انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري نه تنها ذهن جامعه را پر کرده و توجه جامعه جهاني را متوجه ايران و مسوولين اجرا و نظارت و همه تصميم سازان نموده که براي هميشه در يادها و خاطره جامعه و تاريخ باقي خواهد ماند. در يک طرف مردمي که نظام و کشورشان را مي‌خواستند و مجد و عظمت آن را آرزو داشتند و به کيان آن فکر مي‌کردند و در ظلمات ياس و ناباوري روح اميد را در خود احيا نموده و براي تغيير و ساختن ايراني از نو آمدند ولي با عبور از ميدان‌هاي مين و موانع، ناباورانه با کمين به اصطلاح اجرا و نظارت دولت مواجه شدند که براي آنان و به نام آنان و بي‌شباهت به انتخاب و راي آنان، انتخاباتي را مهندسي نموده بود. در حقيقت هم ما و هم مردم بر اساس وعده و وعيده‌ها و نمايش فضاي دموکراسي بر اين باور بوديم که هنوز کفگير منافع مادي به تک ديگ امانت داري و ديانت و اخلاق اجتماعي نخورده و ته مانده‌اي از پاکي و صداقت مي‌تواند از راي مردم صيانت وآن را همان گونه که بود اعلام کند. در اينجا بايد اذعان کنم که مردم و برخي کارشناسان و صاحب نظران بهتر از ما شرايط انتخابات را مي‌شناختند و به کرات بي‌حاصلي برگزاري انتخابات و حساب کردن روي آراي مردم را يادآوري مي‌کردند که مجدانه بابت اين حسن ظن به مسوولين از مردم عذرخواهي مي‌کنم.
2. براي همه شهداي اين ماجراهاي انتخاباتي از خداوند رحمان آمرزش طلب مي‌کنم و آرزو مي‌کنم در سلسله شهدا محسوب شوند. به تک تک خانواده‌هايشان تسليت مي‌گويم و ضمن ابراز تاسف از اينکه حتي امکانات تجليل و بزرگداشت مناسبي هم براي تشييع و دفن و فاتحه فرزندانشان فراهم نشده، با آنها همدردي مي‌کنم. براي همه عزيزان، مجروحان و آسيب ديدگان بهبود و شفاي عاجل طلب مي‌کنم و مقصر همه اين شهادت‌ها، جرح و تخريب‌ها و اغتشاش‌ها را کساني مي‌دانم که حقوق مردم را زير پا گذاشتند، حتي به آنها اجازه راهپيمايي آرام ندادند و نه تنها امنيت آنها را تامين نکردند که آنان را مورد هجوم و ضرب و شتم و توهين و تحقير قرار دادند.
3. فضاي امنيتي که پس از انتخابات در کشور ايجاد شده مولود افکار معيوب و توهم توطئه‌هاي خود ساخته‌اي است که متاسفانه تلاش مي‌شود با تبليغات و استفاده يک طرفه از صدا و سيما آن را يک طرفه به اثبات رسانند. هيچ يک از گروه‌هاي سياسي شناخته شده و شخصيت‌هاي سياسي شناخته شده و شخصيت‌هاي عزيز سياسي و ميليون‌ها نفر مردمي که در راهپيمايي‌هاي آرام و مدني حضور داشتند هيچ مطالبه‌اي نداشتند جز اينکه رايشان چه شد. آنها جز در فکر حق آزادي و انتخابشان نبودند و توهم توطئه انقلاب مخملي ابزار سرکوب و برخورد با مخالفان سياسي جريان حاکم است. اصولا انقلاب‌هاي مخملي در کشورهاي اقمار شوروي سابق رخ داده، شرايط خاص خود را دارد و در هيج جاي ديگري نيز نمونه ندارد. مگر ما جز اقمار شوروي سابق بوده يا شده‌ايم؟ انقلاب مخملي با حضور افراد وابسته به انقلابي چون آقاي موسوي و اينجانب و ده‌ها ميليون‌ها نفري که به آنها راي نداده اند، معني ندارد. دستگيري و زنداني کردن هزاران تن از اقشار مختلف و از آن جمله چهره‌هاي سياسي، اجتماعي، دانشگاهي و مطبوعاتي و نگران داشتن خانواده‌هايشان بدون هيچ اتهامي و بعضا به صورت آدم ربايي، خلاف قانون و مصالح نظام و کشور است، اينان بايد هر چه سريعتر آزاد و از آنها اعاده حيثيت شود.
4. با ساز و کاري که قبل از انتخابات و توسط دولت و شوراي نگهبان و برخي نهادهاي عمومي انجام شده و نيز نحوه اجراي انتخابات و دخالت‌هاي دولت و نمايش شکايت پذيري و بازشماري آراي شوراي نگهبان و وقايع بعد از آن را عاملي در جهت باطل بودن انتخابات مي‌دانم و بر همين اساس دولت برآمده از آن را داراي مشروعيت و مقبوليت نمي‌دانم و در هيچ برنامه‌اي از جمله تنفيذ و تحليف آن شرکت نخواهم کرد.
5. به عنوان خدمتگزار کوچک مردم، انقلاب و نظام اسلامي و شاگرد بي‌ادعاي امام راحل از همه مردمي که در انتخابات شرکت کردند و به خصوص پس انتخابات نيز نسبت به پيگيري نتايج صحيح آن حساس بوده و هزينه‌ها پرداختند، قدرداني مي‌کنم و به پيشگاه همه آنها سر تعظيم فرو مي‌آورم، هر چند که با قدر ناشناسي بي‌سابقه‌اي مواجه شدند و مزدشان را با اتهام اغتشاش و انقلاب مخملي، ترور، خس و خاشاک، ده‌ها توهين ديگر و سرکوب گرفتند اما به همه توصيه مي‌کنم که راه انقلاب و امام و مصلحت کشور را با اين ناملايمات رها نکنيد، روحيه انقلابي و اسلامي و شعور سياسي خود را پاس داريد، همچنان به مانند امام که از «جمهوريت» همپاي«اسلاميت» ارزش مي‌داد، در مقابل تحجر، واپس گرايي و تغييرات بدعت گونه دفاع کنيد و بدانيد که خط امام تنها راه نجات مردم و کشور در مقابل ديکتاتوري، سرکوب، واپس گرايي و اسلام طالباني است. گرچه اين انتخابات و حوادث پس از آن به ارکان نظام و اعتماد شما آسيب جدي وارد کرد اما مطمئن باشيد که راي و اراده مردم پيروز نهايي اين تحولات خواهد بود.
6. بيشتر از گذشته به همه آنچه به عنوان برنامه انتخاباتي براي کشور مطرح کردم، باور دارم و از همکاران مي‌خواهم به آنچه مطرح کرده‌ام، فکر کنند:به لزوم برنامه محوري در اداره کشور، احياي حقوق شهروندي،احياي آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي، پرداختن به حقوق اقليت‌هاي مذهبي و قومي و توجه جدي به مطالبات اقشار گوناگون، ارزش‌هاي فرهنگي و زباني متنوع ايران، توجه به حقوق زنان و برابري‌هاي مورد توجه و مطالبه آنان، استفاده از ظرفيت‌هاي به فراموشي سپرده شده قانون اساسي و چنانچه لازم باشد تغيير و بازنگري قانون اساسي به ويژه در ارتباط با قانون شوراها، اداره مناطق مختلف کشور،مسائل مربوط به انتخابات و شوراي نگهبان و موارد ديگر.
7. در جريان انتخابات و پس از اعلام نتيجه حيرت آور و اعجاب انگيز آن از هيچ اقدامي ولو مخاطره آميز دريغ نکرده‌ام که مواردي از آن حسب اقتضا از طريق بيانيه‌هايي به استحضار شما ملت بزرگ رسيده و طبعا بعضي از اقدامات ديگر در وقت مناسب اعلام خواهد ولي اجمالا يادآوري مي‌کنم از هيچ فرصت متصوري همچون تماس، رايزني، مکاتبه محرمانه با مراجع ديني و شخص رهبري و هر شخص حقيقي و حقوقي تاثيرگذار ديگر غفلت نکرده‌ام و صادقانه به شما مي‌گويم که آنچه در توانم بوده است را انجام داده ام، هرچند که در مواردي قرين توفيق نبوده است.
8. ضروري‌ترين مساله در شرايط کنوني حفظ روحيه انقلابي و سياسي در برابر کساني است که مي‌خواهند مردم نا اميد شده و از صحنه انتخابات خارج شوند.همه بايد وحدت انقلابي و روحيه سياسي را حفظ کرده و با جريان عظيمي که در اين انتخابات به حرکت در آمده و خودآگاهي خود را بازيافته به تشکيل و تقويت تشکل‌هاي مدني و حضور در احزاب و گروه‌هاي سياسي اصلاح‌طلب و تحول خواه و اميدوار به آينده بپردازند. من به سهم خود براي هرگونه همکاري با افراد و گروه‌هاي سياسي تحول خواه در اين مقطع حساس که به نظر مي‌رسد «جمهوريت» در کنار «اسلاميت» و «ايرانيت» در خطر است، دست همکاري و تشکيل جلسه واحد تحول خواهي و حرکت و تغيير را دراز مي‌کنم و از همه شخصيت‌ها و گروه‌هاي مختلف که به انديشه امام وفادارند، دعوت مي‌کنم به اين امر عظيم اقدام کنند. مهدي کروبي تا آخر عمر پاي اين مردم و انقلاب اسلامي ايستاده است و تمامي مطالبات ملت را با تمام وجود و در قالب برنامه‌هاي اعلام شده به هر نحو ممکن پيگيري مي‌کنم و در هر شرايطي با هر امکاني به مبارزه ادامه خواهم داد و با دعوت از همه اين راه تاکيد مي‌نمايم که راه مصلحت کشور و انقلاب امام راحل به ايستادگي و هوشياري و حفظ آرامش و اجتناب از هر گونه پراکنده کاري نياز دارد. از علماي اسلام و بزرگان نيز دعوت مي‌کنم که در صحنه سياسي کشور و مصالح مردم مثل گذشته فعال و با نشاط باشند و به راهنمايي آنها مثل گذشته همت گمارند. مهدي کروبي 09/04/1388

آیا میدانستید ؟ (2)

سعید مرتضوی در یک خانواده معمولی در سال 1346 در شهرستان میبد به دنیا آمد. تحصیلاتش را در همانجا آغاز کرد و در سالهای پس از جنگ به بسیج پیوست. پس از چندی به عنوان سهمیه بسیج به دانشگاه آزاد اسلامی واحد تفت راه یافت و از همان جا در سال 1365 کارش را در قوه قضائیه آغاز کرد. پس از چندی به شهربابک رفت و به عنوان دادیار در این شهر مشغول به کار شد و به سرعت به عنوان مسوول واحد اجرای احکام منصوب شد. خودش گفته است که در سن نوزده سالگی دادیار شد و پس از نه ماه در سن بیست سالگی به مقام ریاست دادگاه حقوقی دو مستقل رسید. او پنج سال رئیس دادگستری این شهر در استان کرمان بود. در همین دوران یک پرونده قضايي برای او تشکیل شد، پرونده ای که مدتها در دادگاه انتظامی قضات او را گرفتار کرد، همین موضوع باعث شد قاضی جوان که در حال تحصیل بود، به تهران بیاید و برای حل مشکل خود با کمک آیت الله زاده شیخ محمد یزدی مشکل خود را برای مدتی به تعویق بیندازد. در همین دوره، مرتضوی توسط معاونت سیاسی قوه قضائیه به کار گرفته شد. آن روزها زمانی بود که اسدالله بادامچیان و همفکران موتلفه ای او معاونت سیاسی قوه قضائیه را در اختیار داشتند.....
مهندس مهرداد بذرپاش مدیر عامل 29 ساله سایپا همزمان به مدیریت شرکت بزرگ سایپا ، صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه ای است که این روزها به عنوان روزنامه پولدار حامی دولت شناخته می شود . بذرپاش جوان که متولد سال 1359 هست از همشهری های رئیس جمهور احمدی نژاد است . او علاوه بر امتیاز همشهری بودن ، این امتیاز را دارد که اهل روستای حاجی آباد از بخش آرادان زادگاه رئیس جمهور است . بذرپاش که زمانی مشاور جوان احمدی نژاد در دوران مدیریت شهرداری تهران بود ، پس از پیروزی احمدی نژاد به کاخ ریاست جمهوری نقل مکان کرد و به عنوان مشاور جوان رئیس جمهور مشغول فعالیت شد . بذرپاش اما برای سومین دوره انتخابات شورای شهر تهران نامزد شد که با شکست از رقبای اصلاح طلب و اصولگرایان منتقد دولت ، نتوانست وارد فهرست اعضای شورای شهر شود . پس از مدتی مهرداد بذرپاش در حالی که سن 27 سالگی را پشت سر می گذاشت به عنوان مدیر عامل شرکت خودروسازی پارس خودرو منصوب شد . پس از مدت کوتاهی نیز به سمت مدیرعامل یکی از بزرگترین شرکت های خودروسازی ایران یعنی « سایپا » منصوب و مشغول به کار شد .
بذپاش که از حامیان اصلی رئیس جمهور است در عرض مدت کوتاهی موفق شد مجوز روزنامه « وطن امروز » را از هیئت نظارت بر مطبوعات اخذ کند . این در حالی است که تقریباً همه می دانند هیئت نظارت بر مطبوعات و وزارت ارشاد دولت نهم کمترین مجوز روزنامه را در این سالها صادر کرده اند و بیشتر از هر چیز به فکر نظارت بر مطبوعات بوده اند ! اما به هر حال بذرپاش که در شمار مردان اصلی حلقه اطرافیان رئیس جمهور به شمار می رود از معدود کسانی است که موفق شده مجوز روزنامه ای را اخذ کند . اما بذرپاش در حالی مشغول انتشار روزنامه شخصی خود هست که سرمایه هنگفت این روزنامه شائبه های فراوانی ایجاد کرده است . انتشار صفحات تمام رنگی با چاپ عالی و تبلیغات فراوان برای این روزنامه این سوال را مطرح کرده است ، که مرد 29 ساله حامی رئیس جمهور چگونه توانسته از پس چنین هزینه گزافی برآید ؟ وقتی روزنامه کارگزاران با آن پشتوانه های مشهور از پرداخت حقوق پرسنل خود عاجز می شود و هنگامیکه روزنامه های منتقد دولت و مستقل جملگی با بحران مالی مواجه شده اند ، چگونه مدیرعامل 29 ساله سایپا به این راحتی می تواند یکی از پز هزینه ترین روزنامه های این روزهای ایران را منتشر کند ؟ این پرسش ، بیشتر از سه جواب نمی تواند داشته باشد . یا آقای مهندس بذرپاش به این زودی میلیاردر شده اند ؟ یا حامیان ثروتمندی دارند که به این روزنامه کمک می کنند و یا .... ؟ شاید وقت آن رسیده باشد که آقای پور محمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور دستور ورود به این پرونده را صادر کنند و شائبه های موجود را بر طرف سازند .

صفحه‌ی اولی که به محاق رفت!!!


این صفحه‌ی اول شماره‌ی چهارشنبه روزنامه‌ی اعتماد ملی است که به دلیل چاپ بیانیه‌ی مهدی کروبی خطاب به مردم پس از تایید انتخابات ریاست جمهوری توسط شواری نگهبان، بنا بر گزارش سحام‌نیوز (پایگاه اطلاع‌رسانی حزب اعتماد ملی)، دادستانی و نماینده‌ی وزارت ارشاد از انتشارش جلوگیری کردند.



نسخه pdf قابل دریافت روزنامه اعتماد ملی روز چهارشنبه که به محاق رفت




احتمال توقّف فعّالیت کمیته‌ی حقیقت‌یاب مجلس پس از دیدار فراکسیون اصول‌گرایان با فرمانده بسیج

احتمال توقّف فعّالیت کمیته‌ی حقیقت‌یاب مجلس پس از دیدار فراکسیون اصول‌گرایان با فرمانده بسیج


پس از حدود دو هفته فشار مضاعف به علي لاريجاني و نمايندگان مجلس مبني بر عدم ورود به ماجراي مناقشات اخير، سرانجام نتايج اين جلسه ارائه نشده و مسوولان امنيتي کشور از اين کميته خواستند نتايجي را که تاکنون به دست آورده اند به مسوولان ذي ربط ارائه داده و بررسي هاي خود را به اتمام برسانند. دو شب پيش فراکسيون اصولگرايان مجلس با معاون وزير اطلاعات، معاون وزير کشور و فرمانده کل بسيج جلسه داشتند. گرچه وزير اطلاعات و کشور باز هم (براي سومين بار) حاضر نشود به دعوت نماينده ها پاسخ مثبت بدهند اما معاونان آنها در ديدار با نماينده هاي جناح راستي مجلس از آنها خواستند مجلس در حد قوه مقننه رفتار کرده و بيش از اين وارد مناقشات نشوند. در نهايت اينکه مسوولان اطلاعاتي و امنيتي به گفته علي عباسپور رئيس کميسيون آموزش و تحقيقات از کميته حقيقت ياب خواستند بيش از اين تحقيقات و بررسي هاي خود را ادامه نداده و نتايجي را که تاکنون به دست آورده اند به مسوولان مربوطه ارائه داده و پرونده هاي کنوني را مختومه کنند.


اين درخواست البته دو هفته پيش هم مطرح شده بود. درست يک هفته پس از تشکيل کميته اول حقيقت ياب که قرار بود ماجراي حمله به کوي دانشگاه و مجتمع مسکوني نمايندگان و مجتمع سبحان را بررسي کند، حميدرضا کاتوزيان يکي از فعال ترين اعضاي کميته به جمع خبرنگاران آمد و گفت به ما گفته اند «نبايد فراتر از محدوده وظايف مجلس در موضوعات وارد شويد.» اين اولين هشدار بود و در سه هفته گذشته اين فشارها بارها به صحن علني مجلس کشيده شد و بارها حاميان دولت در قالب نطق و تذکر به هيات رئيسه از جمله به علي لاريجاني هشدار دادند که بايد کار اين کميته لغو شود. اما به گفته نمايندگان اوج اين اعتراض ها در جلسه سه شنبه بعد از ظهر فراکسيون اصولگرايان بوده است. گرچه ترکيب اين فراکسيون به گونه يي است که در نهايت 80 نماينده حامي دولت هستند و حدود 120 نماينده حامي لاريجاني و سياست هاي در پيش گرفته وي، با اين حال معاونان وزير در يک هماهنگي با فرمانده نيروي مقاومت بسيج عنوان کردند خود کاملاً بر موضوعات مسلط بوده و تمام زواياي پنهان آن را دريافته اند و بر اين اساس نيازي به کمک بيش از اين مجلس نيست. حتي محسن کوهکن در پاسخ به اين سوال که چرا مقامات مسوول خواستار پايان دادن به فعاليت کميته مذکور شدند، گفت؛ «آنها از باب محدود کردن مجلس چنين مباحثي را مطرح نمي کنند اما استنادشان اين است که وقتي چند دستگاه ذي صلاح به اين موضوعات رسيدگي مي کنند، ورود مجلس چندان قابل پذيرش نيست. البته اين توجيه چندان نتوانسته نمايندگان را قانع کند، اما فعلاً در غيبت لاريجاني و سفرش به الجزاير، طرف مقابل چند گام به جلو آمده و مجلس را تحت فشار گذاشته است.
درخواست بايکوت شدن شامل کميته حقيقت ياب، ماجراي کشته شد گان ميدان آزادي و همچنين کميته بررسي بازداشت ها هم مي شود. البته محدود کردن نمايندگان مجلس تنها محدود به اين کميته نمي شود چراکه 54 نماينده يي که از وزير کشور به خاطر ضرب و شتم مردم سوال کرده بودند، روز سه شنبه در راهروهاي مجلس با رايزني هاي گسترده رابطان پارلماني وزير کشور روبه رو بودند تا از سوال خود انصراف دهند تا جايي که از جمشيد انصاري طراح سوال فوق چند بار خواسته شد تا بپذيرد حتي براي طرح سوال از وزير به جلسه کميسيون امنيت ملي مجلس نرود. البته اين رايزني ها بي نتيجه ماند و نزديک به 40 نماينده براي پيگيري سوال شان به کميسيون امنيت ملي مي روند اما وزير کشور نمي آيد تا سوال نمايندگان همچنان به تاخير بيفتد. چند ساعت بعد که جلسه فراکسيون با مسوولان امنيتي و اطلاعاتي تشکيل مي شود، مسوولان دو وزارتخانه مذکور شروع به دادن گزارش به همراه گلايه مي کنند. به گفته علي اصغر زارعي، فرمانده نيروي مقاومت بسيج در اين جلسه گزارشي از حوادث قبل و بعد از انتخابات و فعاليت هاي بسيج در اين دوره ارائه کرد. ولي اسماعيلي عضو شوراي مرکزي اصولگرايان مجلس نيز در مورد جلسه عصر سه شنبه مجمع عمومي فراکسيون اصولگرايان گفت؛ در اين جلسه با حضور معاون وزير اطلاعات اغتشاشات اخير مورد بررسي قرار گرفت. مسوولان نيروهاي امنيتي و انتظامي و بسيج توضيحات مفصلي در خصوص مسائل قبل، روز انتخابات و پس از آن ارائه کردند. نمايندگان مجلس در اين جلسه سوال هايي را در خصوص برخورد نيروهاي انتظامي مطرح کردند که به آنها پاسخ داده شد.
به گفته زارعي در اين جلسه حجت الاسلام طائب فرمانده بسيج گزارشي از حوادث قبل و بعد از انتخابات اخير و نيز فعاليت سازمان نيروي مقاومت بسيج ارائه داد. اسماعيلي با اشاره به پرسش نمايندگان از مسوولان مذکور در خصوص شدت برخورد نيروهاي انتظامي با مردم و پاسخ آنان گفت؛ البته برخي مسائل جنبه محرمانه دارد هرچند توضيحات مسوولان در خصوص اغتشاشات ذهن نمايندگان را در موارد زيادي روشن کرد. اما برخي از نمايندگان هم عنوان مي کنند فرمانده بسيج اصلاً حاضر نشد در مورد لباس شخصي هايي که در قالب بسيج در حوادث اين مدت ديده شدند، توضيح دهد. يکي از نمايندگان اصولگرا که خواست نامش بيان نشود، در مورد سخنان طائب گفت؛ «کميته حقيقت ياب مجلس حتي تصاوير افراد لباس شخصي را که به منزل نمايندگان حمله کردند در اختيار دارد. اين افراد شناسايي شدند اما آقاي طائب عنوان مي کرد بسيج برنامه يي براي سازماندهي آنها نداشته و حرکت اين افراد بسيجي خودجوش بوده است.» موضوع مجتمع مسکوني نمايندگان يکي از ماجراهاي مهمي است که کميته حقيقت ياب مجلس به نتايج قابل توجهي در آن دست يافته است. به گفته حميدرضا کاتوزيان از نمايندگان عضو اين کميته، ساعت 2نيمه شب سه شنبه به برج مسکوني نمايندگان در سعادت آباد توسط لباس شخصي ها حمله مي شود که اين افراد داراي بيسيم و ساير تجهيزات بودند و اقدام به تخريب پاويون مجتمع ها و خودروهاي نمايندگان مي کنند. ثروتي، تابش، حسيني و حتي تعدادي از نمايندگان سابق مانند تمدن که هم اکنون استاندار تهران است در اين مجتمع ها زندگي مي کنند. تصاوير دوربين هاي مداربسته اين مجتمع ها در اختيار کميته حقيقت ياب و حتي وزارت اطلاعات قرار داده مي شود. در حال حاضر کميته فوق اصرار دارد بايد با اين افراد که ماهيت آنها مشخص است، برخورد شود.
کميته در مورد کوي دانشگاه هم به نتايج قابل تاملي رسيده است. عباسپور رئيس کميسيون آموزش و تحقيقات خبر داد کميته فوق به مجوزهايي براي ورود نيروي انتظامي دست يافته که بر اساس آن شوراي تامين استان مجوز ورود به کوي دانشگاه را داد. سخنگوي هيات رئيسه هم اعلام کرد مجوزي از سوي فرهاد رهبر رئيس دانشگاه صادر شده است.
فرهاد رهبر هم که سرانجام سکوت را شکست و اعلام کرد اطلاع داشته نيروي انتظامي وارد کوي شده اما او مجوز ورود صادر نکرده است. بر اين اساس کميته حقيقت ياب به يافته هاي جدل برانگيزي دست يافت. در مورد کشته شده هاي روز دوشنبه ميدان آزادي هم که کميته توانسته مقصران اصلي را شناسايي کند، در مورد بازداشت شده ها هم مجلس مصمم است بتواند به ديدار بازداشتي ها برود؛ تلاشي که هيات رئيسه مجلس هم به دنبال دست يافتن آن است. حال بايد منتظر ماند و ديد آيا علي لاريجاني پس از برگشت از الجزاير کوتاه آمده يا همچنان مصر است با وجود مخالفت ها اين موضوع را ادامه دهد