۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

رنجنامه یک مادر

بانوی دو عالم فاطمه جان
دادنامه مرا هم بنگر

یا فاطمه جان، اگر از خانه بیرون آمدی و در همان مسجد و کوی  و برزنی که بزرگوار پدرتان، محمد خاتم الانبیاء (ص) در آن ندای اسلام سر می داد ،
از حق همسر و ارثیه خود دفاع نمودی، آیا جز این بود که به تمام مادران، همسران و زنان آزاده این را بیاموزی که
باید از حق خود دفاع کنید، هرچند که سیلی بخورید و هتک حرمت شوید
فاطمه جان در امروز ایران تاریخ دوباره تکرار گردید. مادران، همسران و زنان آزاده برای دفاع از عزیزانشان، پای در دادستانی ها ، دادسراها و زندانها می گذارند و در همه جا به خاطر مادر بودن یا همسر بودن و یا دفاع
از خود و عزیزانشان هتک حرمت میشوند

فاطمه جان
من یکی از همان مادرانی هستم که در تمامی 3 ماه گذشته به امید دفاع از حق خود و پسرم، هر روز با سلام بر منتقم خونت، صبح را آغاز میکنم و همچون شما ردای سیاه بر سر میکنم و راهی دادسرا و زندان می شوم تا
بلکه بتوانم بفهمم به کدام جرم ناکرده ای پسرم به 3 سال حبس تعزیری محکوم شده  است؟
وچرا قاضی حکومت اسلامی که نمونه ی عدالت در جمهوری اسلامی است او را به 3 سال حبس محکوم کرده است؟
بانوی دو عالم فاطمه جان:
آیا جز این است که همسایه یهودی بر سر پدرتان خاکستر میریخت اما پیامبر به عیادتش میرفت؟
آیا جز این است که مردم طائف و مکه بر سر و روی پدرتان سنگ و کلوخ کوبیدند و بی احترامی ها کردند اما او بزرگوارانه آنان را در فتح مکه بخشید؟
آیا جز این است که پسرم در روز 16 آذر روز دانشجو در تجمع دانشگاه شریف در این گردهمایی شرکت نمود تا
فقط اعتراض خود را با کلامی متین بیان نماید و آن هم در حالیکه رهبری نیز بر حضور  فعال دانشگاهیان در این عرصه تأیید مکرر داشته اند؟
پس چگونه ممکن است که پسر من به اتهام عمل ناکرده "توهین به رهبری" مجازات شود؟
ویا چگونه ممکن است که جرم تبلیغ علیه نظام بر او روا باشد؟
و چگونه ممکن است این نوع برخورد را متأثر از آموزه های پیامبر اکرم محمد مصطفی ( ص) دانست؟
فاینما تذهبون....
فاطمه جان،

این دادنامه را به نزد تو نوشتم، تا تو را بر ستمی که بر سر من و هزاران مادر دیگر آمده است گواه بگیرم و چون تو صبر کنم تا روزی که منتقم و قائم باز آید

به امید آن روز زنده خواهم ماند
مادر مهدی کلاری.....

پرنده کوچک مادر، ای بزرگ جوانمرد
پرنده کوچک مادر دوستت دارم و با تمام وجود به بزرگی روح تو افتخار میکنم، و هر صبح و شام برای آزادیت دعا میکنم
میدانم بال های کوچک، اما قوی ات را بسته و در کنج قفس زندانیت کرده اند،
اما در اندیشه خود، تو را آزاد و نیرومند
و در حال پرواز به سوی قلل مرتفع ایران عزیز میبینم،


هر چند که توان پریدن با تو را ندارم، اما از دور نظاره گرم و زیر لب دعاگو
و به عشق تو تا هفت آسمانِ عشق خواهم پرید
اندیشه ها به واقعیت خواهند رسید، هر چند که سخت باشد.

مهدی کلاری دانشجوی مهندسی شیمی دانشگاه شریف
ورودی سال 1386 با رتبه 356
نفر دوم المپیاد شیمی کشوری
 
هم اکنون در میان آزاد مردان بزرگ دیگر در گوشه ای از این شهر خاکستری صبح را شام می کند به امید رهایی
بی آنکه کوچکترین گناهی انجام داده باشد
اما متهم به اهانت به رهبری است و سه سال از عمرش را باید هزینه این تهمت ناروا کند!!کجاست عدالت؟ 
دوستان رها شده از اسارتش می گویند مهدی همچنان می خندد و آنجا هم چون دانشگاه قرار کوه پیمایی می گذارد و کلاس درس تشکیل داده است و حل مساله می کند!!کجاست
 
عدالت؟؟؟ با شما می گویم دانشجویان نخبه و تیزهوش پاداششان اسارت است ؟

۱ نظر:

  1. این رنجنامه از طریق ایمیل یک دوست بدستم رسید... روا ندانستم سر به مهر بماند

    پاسخحذف